دعوت به توبه
1خداوند میگوید: «ای قوم اسرائیل، اگر بخواهید شما میتوانید به سوی من بازگردید. اگر شما آن بُتهایی را که من از آنها نفرت دارم دور بریزید، 2آن وقت شایسته است به نام من سوگند یاد کنید. آنگاه، تمام ملّتها از من خواهند خواست تا آنها را برکت دهم، و آنها مرا حمد خواهند گفت.»
3خداوند به مردم اسرائیل و یهودا میگوید: «مزارع شخم نخوردهٔ خود را شخم بزنید، بذرهای خود را در میان خارها نپاشید. 4عهد خود را با من، خداوند خویش نگه دارید و ای مردمان یهودا و اسرائیل خود را وقف من کنید. وگرنه خشم من بهخاطر شرارتهای شما مثل آتش همهچیز را خواهد سوزاند و هیچوقت خاموش نخواهد شد.»
تهدید حمله به یهودا
5شیپورها را در تمام سرزمین بنوازید!
با فریاد بلند و به طور واضح
به مردم یهودا و اورشلیم بگویید
به شهرهایی پناه ببرند که بُرج و بارویی مستحکم دارند.
6نشانهای به طرف صهیون بگذارید!
با سرعت به جاهای امن بروید! تأخیر نکنید!
خداوند بلا و ویرانی بزرگی
از جانب شمال میآورد.
7مثل شیری که از مخفیگاهش بیرون میآید،
ویرانگر ملّتها عازم حمله است.
او میآید تا یهودیه را ویران کند.
یهودیه به مخروبهای تبدیل خواهد شد،
و هیچکس در آنها زندگی نخواهد کرد.
8پس پلاس برتن، گریه و شیون کنید،
چون هنوز خداوند نسبت به یهودا غضبناک است.
9خداوند گفت: «در آن روز پادشاهان و بزرگان جرأت خود را از دست میدهند، کاهنان حیران و انبیا در تعجّب خواهند بود.»
10آنگاه من گفتم: «ای خداوند متعال تو مردم اورشلیم را کاملاً فریب دادهای! تو گفتهای صلح خواهد بود، امّا شمشیر گلویشان را پاره میکند.»
11زمانی میرسد که به مردم اورشلیم گفته خواهد شد که بادی سوزان از طرف بیابان میوزد. آن باد ملایمی نخواهد بود که کاه و پوشال را از گندم جدا میکند؛12بادی که اکنون به فرمان خداوند میوزد، بسیار سختتر است! این خود خداوند است! که چنین حکمی دربارهٔ قومش صادر کرده است.
محاصرهٔ یهودا به وسیلهٔ دشمنان
13نگاه کنید، دشمن مانند ابر میآید. ارّابههای جنگیاش مثل گردباد و اسبانش سریعتر از عقاب حرکت میکنند، ما محکوم به نابودی هستیم.
14ای اورشلیم، قلبت را از شرارت پاک کن تا نجات یابی. تا کی میخواهی با افکار گناهآلود زندگی کنی؟
15پیامآوران از شهر دان و از کوههای افرایم حامل خبرهای بدی هستند. 16آنها آمدهاند تا به ملّتها اخطار کنند و به مردم اورشلیم بگویند که دشمنان از سرزمینی دور میآیند. این دشمنان برضد شهرهای یهودا فریاد میزنند. 17و آنها مثل محافظانی که مزرعهای را نگهداری میکنند اورشلیم را محاصره خواهند کرد. این بهخاطر آن است که مردمش برضد خداوند شوریدهاند. خداوند چنین گفته است.
18ای یهودا، با نحوهٔ زندگیات و کارهایی که مرتکب شدهای این بلا را بر سر خودت آوردهای. گناه تو، تو را به این روز انداخته و مثل شمشیری به قلب تو فرو رفته است.
اندوه ارمیا برای قومش
19درد! دردی که نمیتوانم آن را تحمّل کنم!
قلبم! قلبم بشدّت میتپد!
نمیتوانم ساکت بمانم،
صدای شیپورها
و فریادهای جنگ را میشنوم.
20مصیبتها یکی پس از دیگری میآیند،
و تمام مملکت ویران شده است.
چادرهای ما ناگهان درهم شکسته
و پردههای آنها پارهپاره شدهاند.
21تا به کی باید شاهد چنین جنگ مهیبی باشم،
و تا به کی باید صدای شیپور جنگ را بشنوم؟
22خداوند میگوید: «قوم من احمقند،
آنها مرا نمیشناسند.
آنها مثل کودکان احمقی هستند
که فهم و شعور ندارند.
در ارتکاب شرارت ماهرند،
ولی در بجا آوردن نیکی قاصر.»
رؤیای ارمیا از ویرانی آینده
23به زمین نگاه کردم -بایر و ویران بود،
به آسمان نگریستم-در آن نوری نبود.
24به کوهها نگاه کردم -آنها در لرزش بودند،
و تپّهها از یک طرف به طرفی دیگر در نوسان بودند.
25هیچ انسانی در آنجا نبود،
حتّی پرندگان هم، از آنجا گریخته بودند.
26زمین حاصلخیز به بیابان،
و شهرهای آن بهخاطر غضب خداوند
به ویرانهای تبدیل شدهاند.
27(خداوند گفته است که تمام زمین بایر خواهد شد ولی آن را کاملاً از بین نخواهد برد.)
28زمین سوگوار
و آسمان تیره خواهد شد.
خداوند چنین گفته است
و فکر خود را عوض نخواهد کرد.
او تصمیم خود را گرفته
و از آن برنخواهد گشت.
29با شنیدن فریاد اسب سواران و تیراندازان
همه خواهند گریخت.
بعضیها به جنگل پناه میبرند
و دیگران برفراز کوهها پنهان میشوند.
تمام شهرها از جمعیّت خالی خواهند شد
و دیگر کسی در آنها زندگی نخواهد کرد.
30ای اورشلیم، تو محکوم به فنا هستی!
چرا جامهٔ قرمز میپوشی؟
چرا خود را با جواهرات میآرایی و سُرمه بر چشمان خود میکشی،
خودت را بیهوده زیبا میکنی!
عُشاق تو، تو را طرد کرده
و میخواهند تو را بکشند.
31فریادی شنیدم، شبیه فریاد زنی در حال زایمان،
زنی که اولین بچّهاش را به دنیا میآورد.
این فریاد اورشلیم بود که برای نفس کشیدن تقلّا میکرد،
دست خود را بلند میکند و میگوید:
«من محکوم به فنا هستم!
آنها برای کشتن من میآیند.»