انتخاب داوود به عنوان پادشاه سرزمین یهودا و اسرائیل
(اول تواریخ 1:11-9؛ 1:14-7)
1رهبران طایفههای اسرائیل به حضور داوود در حبرون آمدند و گفتند: «ما گوشت و استخوان تو هستیم. 2پیش از این هرچند شائول پادشاه ما بود، ولی تو در جنگها رهبر ما بودی و خداوند فرمود که تو باید شبان و راهنمای مردم اسرائیل باشی.»3پس رهبران اسرائیل در حبرون به حضور پادشاه جمع شدند و داوود پادشاه با آنها پیمان بست. مطابق آن پیمان، داوود را به عنوان پادشاه خود مسح نمودند. 4داوود سی ساله بود که پادشاه شد و مدّت چهل سال سلطنت کرد. 5او قبلاً مدّت هفت سال و شش ماه در حبرون پادشاه یهودا بود. بعد مدّت سی و سه سال در اورشلیم بر تمام یهودیه و اسرائیل پادشاهی کرد.
داوود اورشلیم را تصرّف میکند
6داوود و سپاهش به مقابله با یبوسیان که در اورشلیم ساکن بودند رفتند. یبوسیان گمان میکردند داوود نمیتواند وارد شهر شود و به داوود گفتند: «تو نمیتوانی به اینجا وارد شوی، زیرا حتّی اشخاص کور و لنگ هم میتوانند از آمدن تو جلوگیری کنند.» 7امّا داوود شهر مستحکم صهیون را تصرّف کرد و آن را شهر داوود نامید.
8آن روز داوود به مردان خود گفت: «آیا کسی بیشتر از من از یبوسیان متنفّر است؟ به اندازهای که بخواهد آنها را بکشد؟ پس از راه مجرای قنات داخل شهر شوید و به این مردم کور و لنگ حمله کنید.» به همین دلیل است که گفتهاند: «کوران و لنگان نمیتوانند وارد خانهٔ خدا شوند.»
9بعد از تسخیر قلعه، داوود در آنجا ساکن شد و در اطرافش از جایی که خاکریزی شده بود به داخل، شهری ساخت و آن را شهر داوود نامید. 10داوود روز به روز قویتر میشد، زیرا خداوند خدای متعال همراه او بود.
11حیرام، پادشاه صور پیکهایی را با چوبهای درخت سدر، نجّار و سنگتراش برای داوود فرستاد تا برای او خانهای بسازند. 12آنگاه داوود دانست که خداوند بهخاطر مردم اسرائیل او را به پادشاهی برگزیده و سلطنت او را کامیاب نموده است.
13پس از آنکه داوود از حبرون به اورشلیم رفت، صیغهها و زنان دیگر هم گرفت. آنها برایش پسران و دختران دیگر به دنیا آوردند. 14اینها نامهای فرزندان او هستند که در اورشلیم متولّد شدند: شموع، شوباب، ناتان، سلیمان، 15یَبحار، الیشوع، نافج، یافیع،16الیشمع، الیاداع و الیفلط.
پیروزی بر فلسطینیها
(اول تواریخ 8:14-17)
17چون فلسطینیها شنیدند که داوود به پادشاهی اسرائیل انتخاب شده است، همهٔ نیروهای آنها برای دستگیری او رفتند. وقتی داوود از آمدن آنها باخبر شد، به داخل قلعه رفت. 18فلسطینیها آمده، در دشت رفائیان مستقر شدند. 19داوود از خداوند پرسید: «آیا به فلسطینیها حمله کنم؟ آیا تو مرا پیروز خواهی کرد؟»
خداوند پاسخ داد: «برو، من تو را پیروز خواهم کرد.»
20داوود رفت و در بعل فراصیم با فلسطینیان جنگید و آنها را شکست داد و گفت: «خداوند مانند سیلاب خروشانی دشمنان را شکست داد.» به همین دلیل آنجا را بعل فراصیم نامیدند. 21بعد داوود و سپاهیانش بُتهایی را که فلسطینیها بجا گذاشته بودند، با خود بردند.
22فلسطینیها دوباره آمدند و بازهم در دشت رفائیان مستقر شدند. 23وقتی داوود بار دیگر از خداوند پرسید، خداوند به وی فرمود: «این بار از روبهرو حمله نکن، بلکه از پشت سر و از پیش درختان به مقابلهٔ آنها برو. 24وقتی که صدای پا را از بالای درختان شنیدی، آنگاه حمله کن! زیرا این نشانهٔ آن است که خداوند راه را برایت باز کرده است تا بروی و سپاه فلسطینیها را از بین ببری.» 25داوود آنچه را خداوند امر کرده بود انجام داد و فلسطینیها را از جبعه تا جازر به عقب راند.