محبوب
1ای دلبر من و ای عروس من،
من به باغ خود آمدهام.
مُر و ادویهجاتم را میچینم.
عسل و شانهٔ عسل خود را میخورم
و شراب و شیر خود را مینوشم.
دختران اورشلیم
ای دلدادگان بنوشید
و از مستی عشق سرمست شوید.
غزل چهارم
محبوبه
2من خواب هستم، امّا دلم بیدار است.
در عالم خواب صدای محبوبم را میشنوم که در میزند و میگوید:
محبوب
«در را بازکن ای عزیز من،
ای عشق من، ای کبوتر من
و ای آنکه در جمال و زیبایی کامل هستی،
زیرا سرم از شبنم سحرگاهی و حلقههای مویم از نمنم باران شب، تَر است.»
محبوبه
3لباسم را از تن بیرون کردم،
چگونه میتوانم آن را دوباره بپوشم؟
پاهایم را شستم،
چطور میتوانم آنها را دوباره کثیف نمایم؟
4محبوبم دست خود را از سوراخ در داخل کرد.
تمام وجودم به لرزه درآمد.
5برخاستم تا در را برایش باز کنم.
دستانم به مُر آغشته بود.
از انگشتانم مُر میچکید،
هنگامیکه قفل را به دست گرفتم.
6امّا وقتی در را بازکردم،
محبوبم رفته بود.
چقدر دلم میخواست که صدایش را بشنوم.
به جستجویش رفتم، امّا او را نیافتم.
صدایش کردم، ولی جواب نداد.
7پاسبانان شب مرا یافتند،
مرا زدند و زخمی کردند.
نگهبانان دیوارهای شهر، قبای مرا ربودند.
8ای دختران اورشلیم، شما را قسم میدهم
که اگر محبوب مرا یافتید،
به او بگویید که من بیمار عشق او هستم.
دختران اورشلیم
9ای زیباترین خوبرویان،
محبوب تو بر مردان دیگر چه برتری و فضیلتی دارد
که ما را این چنین قسم میدهی؟
محبوبه
10محبوب من زیبا و قوی است
و در بین ده هزار جوان ممتاز میباشد.
11چهره او درخشان و برنزی میباشد
موهایش پُرچین و شکن
و سیاه مثل کلاغ میباشد.
12چشمانش به زیبایی کبوترانی است
که در کنار چشمه آب نشسته و گویی خود را در شیر شستهاند.
13گونههایش مانند باغچهای است
پُر از گُلهای خوشبو و معطر.
لبانش همچون سوسنهایی است
که از آنها عطر مُر میچکد.
14دستهای خوشتراش او مانند میلهٔ طلایی است
که با جواهر آراسته شده باشد.
پیکرش همچون عاج شفافی است
که با یاقوت مزیّن شده باشد.
15ساقهایش مانند ستونهای مرمرند
که بر پایههایی از طلای ناب قرار داشته باشند.
چهرهاش همانند سروهای آزاد لبنان بینظیر است.
16کلام او شیرین و همهچیزش زیبا و دلکش است.
ای دختران اورشلیم، دلدار من اینهمه برتری دارد.