سرودی از خاندان قورح
دعایی در دیار غربت
۱چنانکه آهو برای نهرهای آب اشتیاق دارد،
همچنان ای خداوند جان من مشتاق توست.
۲جان من تشنهٔ خداست، تشنهٔ خدای زنده!
چه وقت میتوانم به پیشگاه تو بیایم و تو را پرستش کنم؟
۳روز و شب گریه میکنم و اشکهایم تنها خوراک من هستند،
دشمنانم همواره از من میپرسند:
«خدای تو کجاست؟»
۴چون گذشته را بهیاد میآورم قلبم میشکند،
چگونه مردم را در روزهای عید به خانهٔ خدا رهبری میکردم
و فریاد شادی برمیآوردیم
و سرود شکرگزاری میخواندیم.
۵چرا اینقدر افسردهام؟
چرا اینقدر در مشکلاتم غرق شدهام؟
بر خدا امیدوار خواهم بود
و یکبار دیگر او را حمد خواهم گفت
خدای من و نجاتدهندهٔ من.
۶در این دیار غریب قلبم شکسته است.
بنابراین از سرزمین اردن
و کوههای حرمون و مصغر
تو را به یاد میآورم و به تو میاندیشم.
۷امواج غم و اندوه از سر من گذشتهاند
و توفانهای غم احاطهام کردهاند.
۸خداوندا، به هنگام روز، محبّت بیپایان خود را شامل حال من بگردان
تا من هم شبانگاه سرود شکرگزاری تو را بخوانم
و به درگاه تو که خدای حیات بخش من میباشی، دعا کنم.
۹به خدا که تکیهگاه من است میگویم:
«مرا فراموش کردهای؟
چرا بهخاطر ظلمِ دشمنان
پریشان باشم؟»
۱۰سخنان توهینآمیز آنها مانند زخمی کشنده،
مرا آزار میدهد، همیشه میپرسند:
«خدای تو کجاست؟»
۱۱↵ چرا اینقدر افسردهام؟
چرا اینقدر در مشکلاتم غرق شدهام؟
بر خدا امیدوار خواهم بود،
و یکبار دیگر او را حمد خواهم گفت
خدای من و نجاتدهندهٔ من.