در دوران باستان، شراب را بیشتر در مشک های چرمی نگه می داشتند. پوست حیوانات را خشک و دباغی می کردند. مشک ها در ابتدا نرم و انعطاف پذیر بودند، اما وقتی کهنه می شدند اغلب نرمی و انعطاف خود را از دست می دادند و سخت و خشک می شدند. دیگر شرابی از آن ها خارج نمی شد. اگر کسی در یک مشک کهنه، شراب تازه می ریخت، مشک می ترکید و شراب از دست می رفت.
مسیح نیز به مشک های کهنه و نو اشاره کرد (متی فصل ۹ آیه ۱۷). مقصود مسیح از این مثال این بود که او نیامده بود تا قوانین و تعالیم خود را به روش مذهب یهودیت وصله کند.
چون اگر این کار را می کرد، به یهودیت لطمه وارد می شد. هدف او آوردن چیز تازه ای بود. چیزی که قرن ها درباره آن پیشگویی شده بود. پیغام جدید این بود که عیسی مسیح، پسر خدا، به این جهان آمد تا بخشش گناهان را به همه مردم دنیا ارزانی دارد و رابطه انسان و خدا را از نو برقرار کند.
از طرفی، مقصود مسیح این نکته هم بود که شما با نقطه نظرات محدود نمی توانید زندگی وسیع تری داشته باشید. خدا در تلاش است که کار تازه ای برای ما بکند، ولی تا زمانی که ما خواهان تغییر نباشیم و دید خود را گسترش ندهیم، فرصت های عطا شده او را از دست خواهیم داد. خدا می خواهد زندگی شما را با “شراب تازه” پر کند، ولی آیا شما خواهان این هستید که از شر مشک های کهنه و طرز تفکر محدود و قدیمی خلاص شوید؟
زوج جوانی در اوایل ازدواج در اطراف خانه شان قدم می زدند تا این که به خانه نوساز و زیبایی رسیدند که در آخرین مراحل ساخت خود بود. درها باز بودند و آن ها داخل شدند. خانه بسیار زیباتر از خانه های اطراف بود. به خصوص حیاط که مکانی دل انگیز و جذاب بود.
وقتی از خانه بیرون آمدند، زن هیجان زده بود. او چرخید و دوباره خانه را نگریست. سپس گفت:”عزیزم، یک روز ما هم در خانه زیبایی مثل این زندگی می کنیم”. مرد گفت:”با توجه به حساب بانکی مان و درآمد من، به نظر غیرممکن است روزی توانایی خرید همچون خانه ای را داشته باشیم”. اما زن سمج بود. نیم ساعت تمام جلوی همان خانه زیبا و نوساز بحث کردند. زن می گفت که من ایماندار مسیحی هستم و ما خدایی داریم که می تواند چنین خانه ای بدهد. نگرش مرد این بود که من هم ایماندار مسیحی هستم. اما عقاید افراطی ندارم. باید به زندگی، نگاهی منطقی و واقع بینانه داشت.
مدتی بعد، سقف یکی از اتاق های خانه قدیمی زن و شوهر فرو ریخت و آن ها را وحشت زده کرد. تصمیم گرفتند خانه شان را نوسازی کنند. زن آنچه را از آن خانه زیبا به خاطر داشت با مهندس ساختمان درمیان گذاشت. مهندس به برای گرفتن ایده، به آن خانه زیبا رفت. چند ماه بعد، زن و شوهر خود را در خانه ای دیدند که سال قبل طراحی مشابه آن را در زیباترین خانه محله خود مشاهده کرده بودند. اگر زن دید وسیع نداشت، چنین چیزی رخ نمی داد.
کمی فکر کنید: چه می شد اگر زن از فکر کردن درباره آن خانه زیبا منصرف می شد و به شوهرش می گفت:”تو حق داری عزیزم. باید منطقی و واقع بین بود. ما هرگز استحقاق داشتن چنین خانه ای را نداریم. این خانه بسیار زیبا، دور از دسترس ماست”. در این صورت، اگر خانه نوسازی می شد، فقط تغییرات کوچکی در طراحی خانه انجام می گرفت.
شاید خدا با شما هم صحبت کرده و سعی نموده شما را به افق جدیدی هدایت کند. به عبارت دیگر، خدا دانه ای را در درون شما کاشته که با تلاش و کوشش شما رشد و ثمره خیره کننده و شگفت انگیزی خواهد کرد. خدا دائما سعی دارد شما را به ترک ایده های قدیمی و ایجاد خلاقیت و نوآوری وادارد. مثلا اگر به دقت بنگرید، خواهید دید که خدا سعی در تشویق شما دارد. او می گذارد مردمی که بسیار موفق تر از شما هستند، از کنارتان بگذرند.
مردمی که از لطف الهی و باورنکردنی، بهره مندند. وقتی مردمی را می بینید یا درباره شان می شنوید که در آنچه شما خواهانش هستید موفق شده اند، به جای این که حسادت بورزید، تشویق شوید. هرگز نگویید:”این اتفاق هرگز برای من رخ نمی دهد. من این قدرها بااستعداد نیستم. من هرگز چنین دگرگونی ای نخواهم داشت…” از شر مشک های قدیمی و طرز تفکر کهنه خلاص شوید. به ماورای حصار گذشته بروید و منتظر باشید که خدا در زندگی تان چیزهای بزرگ تری قرار دهد. حتی اگر شما از خانواده فوق العاده موفقی هستید، خدا می خواهد که باز هم فراتر روید.
کلید این است که باور کنید و بگذارید که این دانه ای که خدا در شما کاشته، ریشه بدواند تا بتواند رشد کند. خداوند می فرماید:”می خواهم کار تازه و بی سابقه ای انجام دهم. همین الان انجام می دهم. آیا آن را نمی بینید؟” (اشعیاء فصل ۴۳ آیه ۱۹). مقصود خدا این است که معجزات گذشته در مقابل آنچه خدا قصد دارد انجام دهد، هیچ است.
خدا در تلاش است که به ما ارتقاء ببخشد و ما را پیشرفت دهد و به ما بیشتر عطا کند. اما جالب است که خدا ابتدا این پرسش را می پرسد:”آیا نمی بینید؟” به عبارت دیگر، آیا در فکر خود برای آن جا باز کرده اید؟ آیا به پیشرفت معتقدید؟ اینک زمان بزرگ کردن دیدگاه تان است.
شاید بپرسید:”چطور ممکن است که روزی کار و بار من بالا بگیرد و گل کند؟ به نظر غیرممکن است”. اما باید بدانید که خدا همان چیزی را به شما می گوید که به مریم باکره گفت. قرار نیست قدرت محدود شما کاری بکند. قرار نیست نیروی محدود شما کاری کند. خدا گفت که این روح القدس (روح خداوند) است که این کارها را می کند. مریم باکره از فرشته پرسید:”این چگونه ممکن است؟” خدا با قدرت مافوق طبیعی خود، قادر به انجام هر کاری است. با حضور خدا در مشکلات تان، همه چیز ممکن خواهد بود، حتی اگر کارشناسان شما را مایوس و نومید کرده اند.
خدا می خواهد در زندگی شما کارهای بزرگ و برجسته ای انجام دهد. از خدا تصویر کوچکی در ذهن خود نگه ندارید. ما خدایی را می پرستیم که عالم هستی را آفریده است. بنابراین از شر مشک های کهنه خلاص شوید و شروع کنید مانند خدا فکر کردن. بزرگ بیندیشید. گسترده فکر کنید. رویای خدا برای زندگی شما بزرگ تر و بهتر از آنچه است که همواره تصورش را می کنید.