قسمت اول
در آغاز کتاب مقدس نوشته شده است که هنگامی که خدا آفرینش آسمانها و زمین و جمیع گیاهان و حیوانات را بهپایان رسانید، آنگاه انسان را بهصورت خود آفرید، او انسان را زن و مرد آفرید (پیدایش، بابهای اول و دوم). البته این مطلب به این معنی نیست که خدا دارای بدن میباشد و بدن انسان را شبیه بدن خود آفرید، بلکه مقصود این است که انسان از لحاظ روحانی شبیه خدا آفریده شد. خدا به انسان عقل داد تا بتواند استدلال نماید، به او قلبی داد تا بتواند با آن محبت نماید، وجدانی بخشید تا خوب را از بد تشخیص دهد، اراده بخشید تا کارهای نیکو انجام دهد، زبان عطا فرمود تا بتواند سخن بگوید و به او روح داد تا بتواند بوسیلۀ آن با خدا معاشرت و دوستی داشته باشد. از این لحاظ، خدا انسان را بصورت خود آفرید تا بتواند خدا را بشناسد و با او ارتباط پیدا کند. بنابراین انسان اشرف مخلوقات محسوب میشود.
عدهای اشتباهاً تصور کردهاند که انسان در آن موقع خدا بود. ولی قدر مسلم این است که انسان به خدا خیلی نزدیک و کاملاً پاک بود زیرا هنوز در او گناهی وجود نداشت. انسان شبیه ماشین نبود، بلکه خدا به او اراده داد تا حق انتخاب داشته باشد. در واقع خدا انسان را آزاد آفرید تا خودش آزادانه و با میل خود آفرینندۀ خویش را اطاعت و محبت و خدمت نماید. میل و آرزوی خدا این بود که مردم در جهان بمنزلۀ فرزندان روحانی او باشند و او را چون پدر و یکدیگر را چون برادر محبت نمایند و با شادی ارادۀ خدا را در این جهان انجام دهند. امروزه در این جهان پهناور، نژادهای مختلفی وجود دارند که از نظر قیافه و رنگ پوست و زبان متفاوت هستند ولی همۀ آنان از یک خونند و به یک خانواده تعلق دارند و محبت خدا که جمیع بنینوع بشر را آفرید شامل حال همه میباشد.
ولی با تأسف باید گفت که اراده و میل خدا در مورد انسان، انجام نشد. انسان بجای اینکه آزادی ارادۀ خود را در راه اطاعت و خدمت خدا بکار ببرد برعکس بطوریکه در بابهای دوم و سوم پیدایش ذکر شده از این استعداد خود برای مخالفت با خدا استفاده کرد. خدا به والدین اولیۀ ما آدم و حوا دستور داد که از میوۀ “درخت شناخت نیک و بد” که در وسط باغ عدن بود، نخورند. خدا به آنها فرمود که اگر او را اطاعت ننمایند و از میوۀ این درخت بخورند حتماً خواهند مرد. شیطان بهوسیلۀ مار داخل باغ شد و حوا را راضی کرد که از میوۀ آن درخت بخورد. سپس حوا آنرا به آدم داد و آدم هم از آن میوه خورد. این عمل والدین اولیۀ ما تنها یک اشتباه معمولی و یا خطائی از راه بیفکری نبود، بلکه عصیان عمدی برضد خالق بود. به عبارت دیگر، آنها میخواستند مانند خدا شوند. آنها مایل نبودند مطیع ارادۀ خدا گردند، بلکه میخواستند امیال خود را انجام دهند. نتیجه چه شد؟ خدا آنها را بشدت سرزنش نمود و از باغ عدن بیرون راند تا در جهان پر درد و رنج زندگی کنند.
بدترین مسئه این بود که آدم و حوا، آن اتحاد و نزدیکی با خدا را از دست دادند و در نتیجه کاملاً عوض شدند. قبلاً مقدس و عفیف بودند ولی اکنون کثیف و گناهکار شدند. قبل از آنکه نافرمانی کنند قادر بودند آنچه خدا از آنان انتظار داشت بخوبی انجام دهند، ولی حالا هر چند حقیقت را میدانستند، اما قدرت لازم برای پیروی از آنرا نداشتند. تدریجاً از آنچه خوب بود متنفر گردیدند و به آنچه شرارتآمیز بود علاقهمند شدند. این طغیان بر ضد خدا، در کتاب مقدس “گناه” نامیده میشود و نتیجۀ آن جدایی از خدا و مرگ است.
ادامه دارد