یکی از سؤالاتی که در این دوران از تاریخ بشریت با آن بسیار سر و کار داریم این است که با وجود این همه خرابیها، بلاها و دیگر چیزهای تخریب کننده ای که در جهان وجود دارد و به نظر می رسد که همه آنها از یک نیروی پلید سرچشمه می گیرند، آیا به راستی خدا پلیدی را آفریده است؟ در این مقاله گفتگوی چالشی یک دانشجو و یک پروفسور را در این مورد می خوانیم. یکی از سؤالات عمیق زندگی این است: آیا خدا شرّ را آفریده است؟ پروفسوری در یک دانشگاه، دانشجویان خود را با این پرسش به چالش خواند: آیا خدا هر آنچه را که وجود دارد آفریده است؟ یکی از دانشجویان با شجاعت پاسخ داد: بله، او آفریده است. استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرده است؟ دانشجو پاسخ داد: بله قربان استاد گفت: اگر همه چیز را آفریده است، پس شرّ( پلیدی ) را نیز او آفریده، چون شرّ در جهان وجود دارد، و بر اساس این اصل که اعمال شخص معرف شخصیت اوست نتیجه می گیریم که خدا شرّ( پلید ) است. پروفسور کاملا از پاسخ خود خشنود بود و به این می بالید که یک بار دیگر به شاگردان خود ثابت کرده است که ایمان مسیحی افسانه ای بیش نیست. دانشجوی دیگری دست خود را بلند کرد و گفت: استاد، آیا می توانم سؤالی از شما بپرسم؟ پروفسور گفت: البته. دانشجو ایستاد و پرسید: استاد، آیا سرما وجود دارد؟ استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد. آیا تا به حال احساس سرما نکرده ای؟ شاگردان دیگر به پرسش آن مرد جوان پوزخند زدند. دانشجوی جوان پاسخ داد: در حقیقت قربان، سرما وجود ندارد. بر طبق قوانین فیزیک، آنچه ما سرما می نامیم، در حقیقت، فقدان یا نبود گرماست. هر شیئی و هر انسانی زمانی موضوع بررسی و مطالعه قرار می گیرد که حامل و یا هادی انرژی باشد، و گرما چیزی است که بدن و یا ماده را حامل یا هادی انرژی می سازد. نقطه صفر مطلق( ۴۶۰- درجه فارنهایت ) فقدان کامل حرارت است. سرما وجود ندارد. ما این واژه را ساخته ایم تا در فقدان حرارت، توصیف گر چگونگی احساس ما باشد. دانشجو این طور ادامه داد: استاد، آیا تاریکی وجود دارد؟ پروفسور پاسخ داد: البته که وجود دارد. دانشجو جواب داد: یک بار دیگر شما در اشتباه هستید، پروفسور. تاریکی وجود ندارد! در حقیقت تاریکی به معنای نبود و فقدان نور است. ما می توانیم در باره نور به مطالعه بپردازیم، اما نه در باره تاریکی. در واقع ما می توانیم از منشور نیوتون استفاده کنیم تا نور سفید را شکسته به رنگهای بسیار بدل سازیم و طیف گوناگون هر یک از آن رنگها را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم. شما نمی توانید تاریکی را اندازه گیری کنید. یک شعاع مجرد نور می تواند به جهانی از تاریکی منقسم شود و آن را منور سازد. شما چطور می توانید دریابید که یک بخش از فضا تا چه حد تاریک است؟ اما می توانید مقدار یک شعاع نور موجود را اندازه بگیرید. تاریکی، واژه یا عبارتی است که انسان از آن استفاده می کند تا توصیف گر فقدان نور باشد. سرانجام دانشجوی جوان از پرفسور پرسید: قربان، آیا شرّ وجود دارد؟ پروفسور که اکنون نامطمئن به نظر می رسید گفت: البته که وجود دارد، همان طور که پیش از این نیز گفته ام. ما هر روز شاهد آن هستیم. نمونه هر روزه آن اعمال غیر انسانی آدم ها نسبت به انسان های دیگر است. این تجلیات، چیزی نیستند جز شرّ. دانشجو با شنیدن این مطلب پاسخ داد: شرّ به سادگی، یعنی فقدان حضور خدا. و درست مانند عبارات تاریکی و سرما، شرّ نیز مفهومی است که انسان آن را برای توصیف فقدان حضور خدا ساخته است. خدا، شرّ را نیافریده است. شرّ نتیجه این رویداد است که انسان، محبت خدا را در قلب خویش نپذیرفته است. درست مثل کاربرد واژه سرما هنگامی که گرمایی وجود ندارد و یا واژه تاریکی، زمانی که نوری وجود ندارد. پروفسور به صندلی خود بازگشت و نشست. نام آن دانشجوی جوان آلبرت اینشتین بود…
ترجمه: بیژن ایلیایی