قسمت دوم
پولس مورد دیگری را به طلاق مسیحیان می افزاید:” اگر شوهر یا زن غیر مسیحی مایل باشد از همسر خود جدا شود، اشکالی ندارد. در این مورد، زن یا شوهر مسیحی نباید اصرار کند که همسرش با او بماند، زیرا خدا می خواهد که ما ایمانداران در آرامش و صفا زندگی کنیم” (اول قرنتیان فصل ۷ آیه ۱۵).
تجربه نشان داده ازدواج ایماندار مسیحی با همسر غیر مسیحی به بحث و مشاجرات اعتقاداتی منجر می شود. مثلا همسر غیر مسیحی مانع پرستش، مطالعه کتاب مقدس و حضور همسر مسیحی اش در کلیسا می شود. حتی در مواردی او را وادار می کند تا ایمانش را انکار نماید. وقتی ایماندار مسیحی درمی یابد که رابطه اش با خدا در خطر است، باید تصمیم بگیرد که به طور قانونی از همسر غیر مسیحی خود جدا شود. کلام خدا می فرماید:”دستور خدا را اطاعت کنیم و نه دستور انسان را” (اعمال رسولان فصل ۵ آیه ۲۹).
اما موارد دیگر نیز سبب شده تا برخی از مسیحیان طلاق را موجه بدانند. مثلا مرد یا زنی که نمی خواهد معاش خانواده اش را تامین کند. در نتیجه مشکل مالی محرومیت از نیازهای اساسی زندگی می شود (مانند کرایه منزل، غذا، تهیه پوشاک و لوازم التحریر برای فرزندان و هزینه مدرسه، عدم پرداخت قبوض آب، برق و تلفن…). کلام خدا می فرماید:”اگر کسی به احتیاجات خویشان و به خصوص اعضای خانواده خود بی توجه باشد، اجازه ندارد خود را مسیحی بنامد. چنین شخصی از یک کافر هم پست تر است” (اول تیموتاوس فصل ۵ آیه ۸).
موارد دیگر، خشونت و آزار و اذیت اعضای خانواده ناشی از اعتیاد و بیماری روانی همسر است. شاید برخی از خوانندگان به موارد استثنایی اشاره کنند که همسر خشن و بدخلق توبه کرد و به همسر مهربان تبدیل شد. ولی اگر همسر توبه نکرد، آیا اراده خدا این است که اعضای خانواده بایستی تمام عمرشان از یک شکنجه گر کتک بخورند؟ آیا زندگی با یک شکنجه گر منجر به لغزش ایماندار و بدبینی فرزندان به ازدواج نمی شود؟
این مطلب ادامه دارد.
نویسنده: کشیش مهران پورپشنگ