بسیاری بر این باورند که خِرَدهای فانی یا محدود، دلیلی بر اثبات یک خِرَد الهی بهعنوان خالق آنها به شمار میآید. اگر گزینههایمان را به {فلسفه} توحید و طبیعتگرایی محدود کنیم، درک اینکه چگونه هشیاری محدود قادر به نتیجهگیری از نظم در ذات بیخرد است کار دشواری است؛ در این صورت درک اینکه چگونه یک موجود هشیار قادر به ساختِ هشیاری محدود است سادهتر است. این استدلال بر درکی عام بنا شده است که اساساً بر حالات آگاهانهای همچون احساسات، افکار، عقاید، خواستهها، و اراده فرض شده است. بنابراین از آنجائی که درک و حالات ذهنی دارای چهار خصوصیت هستند و اینکه در مالکیت حالات فیزیکی قرار ندارند، در {گروه} هیچ یک از حسهای فیزیکی قرار نمیگیرند: ۱٫ در یک حالت که به روان مرتبط است مثل درد، یک احساس کیفی و ناپخته یا چیزی مانند وقتی که میگوییم “این مثل چه میماند” نهفته است. ۲٫ بسیاری از حالات ذهنی چه در مورد یک مخلوق و چه در مورد یک موضوع خاص در پیرامون، عمداً بهسوی یک موضوع کشیده شدهاند(برای مثال، فکری درباره ماه). ۳٫ حالات ذهنی اموری درونی، شخصی، و برای فاعل آن ضروری هستند. ۴٫ حالات ذهنی در برخورداری از ویژگیهای مهمی مثل، گسترش مکانی و محلی که مشخصکننده حالات فیزیکی هستند و درکل با استفاده از زبان فیزیکی قادر به توصیف نمیباشند، موفق نیستند. با توجه به اینکه حالات آگاهانه، اموری غیرمادی و غیر فیزیکی هستند، حداقل دو دلیل برای اینکه چرا هیچ توضیح علمی و بدیهی برای حالات آگاهانه نمیتواند وجود داشته باشد ارائه شده است: موجود یافتن چیزی از هیچ. پیش از آنکه حس آگاهی و هوشیاری پدیدار گردد، هستی حاوی چیزی جز انبوهی از ذرات یا امواجی که در میادین نیروها برقرارند نبود. داستان طبیعتگرایانه تکاملِ کیهان، مستلزم باز آرایی قسمتهای اتمی به داخل ساختارهایی بسیار پیچیدهتر بر اساس قانون طبیعت هستند. ماده فاقد شعور،غیر فکری و جسمانی است. ظهور آگاهی، وجود یافتن چیزی از هیچ است. واکنشهای فیزیکی-شیمیایی درکل باعث به وجود آمدن آگاهی نمیگردند. برخی میگویند که آنها در مغز عمل میکنند، هرچند به نظر میرسد که مغزها مانند سایر اعضای بدن موجودات زنده هستند (بهعنوانمثال، هردو مجموعهای از سلولهایی هستند که کاملاً ازلحاظ فیزیکی قابل توصیفاند). از چه طریق علتها قادر به تولید اثرات بنیانی به شکل متفاوت هستند؟ ظهور ذهن مطلقاً غیرقابل پیشبینی و غیرقابل توضیح است. به نظر میرسد که این اصل منفصل مثل یک پارگی در جهان طبیعی باشد. نارسایی توضیحات بحث تکامل. معتقدان به عقیده طبیعتگرایی ادعا میکنند که توضیحات تکامل را میتوان برای ظهور تمامی موجودات و اعضای آنها ارائه داد. در اصل، بیان علت در تکامل میتوانست برای ساختارهایی که به طور فزاینده پیچیده هستند و سازنده موجودات زندهاند ارائه گردد. واضح است مادامی که یک موجود زنده ورودی خاصی را دریافت میکند، رفتار صحیحی در خروجی بنا به درخواستهای تناسلی از خود به وجود میآورد و آن موجود زنده به زندگی ادامه خواهد داد. اینکه چه چیزی به داخل موجود زنده داخل میگردد به موضوع ربطی ندارد، اما برای فرآیند تکامل تنها زمانی که یک خروجی تولید میگردد اهمیت پیدا میکند. تأکید میگردد که این فقط یک خروجی است نه عاملِ مسبب آن، چیزی که در کشمکش بر سرِ بحث فایده تولید مثل اثرگذار است. علاوه بر این، عملکردهایی که موجودات زنده آگاهانه قادر به انجام آن هستند زمانی که ناآگاهانه انجام گرفته باشند میتوانست به همان خوبی باشد. پس هم وجودِ پاکِ حالاتِ آگاهانه و هم محتوایِ دقیق ذهنی که آنها را تشکیل میدهد، امری است خارج از توضیحات بیفروغ تکامل. به این دلیل نبود که ادعا شود، آگاهی وقتی که به سطحی از پیچیدگی دست یافت به طور خیلی ساده از ماده پدیدار گشت، زیرا “ظهور” تنها یک برچسب برای آن است نه یک توضیح برای وصف پدیدهها. نوشته: جی.پی. مورلند ترجمه: کورش پرتوی