یک. در قرن های اول و دوم میلادی مسیحیان اولیه به تعالیم و گزارش های مرقس و لوقا اعتقاد و اعتماد داشتند. مرقس دستیار پطرس بود و خاطرات پطرس با مسیح را به رشته تحریر درآورد. پاپیاس (از رهبران کلیسا در قرن دوم میلادی) چنین اظهارنظر کرد:”بدون شک انجیل مرقس با همکاری پطرس نوشته شده. حتی تا مدت ها ایمانداران اولیه، انجیل مرقس را “انجیل پطرس” می نامیدند”.
انجیل مرقس شامل ۱۶ فصل و کوتاه تر از اناجیل دیگر است: متی (۲۸ فصل)، لوقا (۲۴ فصل) و یوحنا (۲۱ فصل).
آیه آغازین انجیل مرقس چنین است:”انجیل عیسی مسیح، فرزند خدا، چنین آغاز می شود:” (فصل ۱ آیه ۱). از آن جا که مرقس، انجیل خود را برای مسیحیان ساکن روم نوشت، سعی او بر این بود که ثابت کند عیسی پسر خدا است، زیرا در آن جا خدایان زیادی مورد پرستش بودند.
نخستین آیه نشان می دهد که انجیل مرقس مشکوک نیست و با تعالیم رسولان و کلیساهای اولیه کاملا مطابقت دارد. هم چنین با گزارش مورخان قرن اول میلادی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون… تضاد نداشت که نوشتند در قرن اول، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند. انجیل مرقس نخستین انجیلی است که حدود ۵۵ میلادی نوشته شد.
دو. لوقا نیز همکار پولس بود. او با نگارش کتاب اعمال رسولان (حدود ۶۳ میلادی) ثابت کرد که ارتباط نزدیکی با شاگردان مسیح داشته است. هم چنین لوقا در شورای کلیسای اورشلیم حضور داشت (اعمال رسولان فصل ۱۵). شاگردان مسیح و همکاران پولس نظیر تیموتاوس و تیطس و نیز اعضای کلیساهایی که پولس تاسیس کرده بود، انجیل لوقا و اعمال رسولان را رد نکردند. دو کتاب لوقا فورا پذیرفته شد و به عنوان منابع موثق تکثیر گردید.
لوقا این فرصت را داشت تا با مریم (مادر عیسی) نیز گفتگو کند. جزئیات تولد مسیح و گفتگوی عیسی با علمای یهودی در سن دوازده سالگی، از دیدگاه مریم نوشته شده است (لوقا فصل های ۱- ۲).
انجیل لوقا در حدود ۶۰ میلادی نوشته شد.
فرض کنیم مسیح مصلوب نشد و اگر اعدام شد بعد از مرگ، زنده نشد، پس شاگردان این حقیقت را می دانستند. چرا علی رغم این آگاهی، اجازه دادند تا مخالفان آنان را شکنجه داده و به قتل برسانند؟ اگر شاگردان مسیح به دروغگویی روی آورده بودند، چرا جان خود را به خاطر چیزی که می دانستند دروغ بوده، از دست دادند؟ افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان خود را فدا می کنند (حتی اگر آن عقیده نادرست باشد)، اما هیچکس جان خود را در راه چیزی که خودش هم می داند دروغ است، به خطر نمی اندازد.
باور این نکته برای مردم غیر ممکن است که عده ای بدانند که تبلیغ آن ها دروغ است، اما به خاطر همان ادعای دروغ جان خود را از دست بدهند. طبق روایت تاریخ، یازده شاگرد مسیح، به خاطر ادعاهای شان شهید شدند. یوحنا هم دوران سخت زندان را گذراند.
سه. نویسندگان عهد جدید در مورد زنده شدن مسیح از مردگان، هیچ گونه تردیدی نداشتند (متی فصل ۲۸ آیه ۱۷، مرقس فصل ۱۶ آیه ۴، لوقا فصل ۲۴ آیه ۱۲ و یوحنا فصل ۲۰ آیات ۲۴- ۲۹).
چهار. مطابق شریعت یهود شهادت چند نفر در دادگاه، مانع از دروغگویی و ایجاد شک و تردید می گردید (تثنیه فصل ۱۷ آیه ۶). نویسندگان عهد جدید تعالیم متضاد در مورد زندگی مسیح و نجات شناسی نداشتند. اگر یکی از آنان گزارش کذب ارائه می داد، سایر شاهدان آن گزارش یا تعلیم غلط را تکذیب می کردند. در دوران عهد عتیق نیز قوم اسرائیل و رهبران آنان شاهد رویدادها بودند و گزارش نادرست به سادگی قابل شناسایی بود. برای مثال، فصل پانزدهم رساله اول قرنتیان که درباره مرگ و زنده شدن مسیح تعلیم می دهد، در حدود ۵۵ میلادی توسط پولس نوشته شد، یعنی ۲۲ سال بعد از واقعه مرگ و زنده شدن مسیح. در آن زمان، بسیاری از شاهدان از جمله مردم شهر اورشلیم (مکان مصلوب و زنده شدن مسیح) در قید حیات بوده اند.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ