“بارت ارمن” ملحد آمریکایی و مخالف سرسخت مسیحیت در جدیدترین کتاب خود تحت عنوان “چگونه عیسی خدا شد” (تاریخ انتشار ۲۰۱۴)، به ارائه نظریه اش می پردازد و می نویسد که از همان زمانی که رومی ها قیصر (امپراطور های روم) را صاحب و خداوند خود می نامیدند، مسیحیان نیز به تقلید از رومی ها، عیسی را ارباب و خداوند لقب دادند! در واقع مسیحیان می خواستند بدین طریق خلاء آیین خود را جبران نمایند! بارت ارمن می افزاید:” کنستانتین (اولین امپراطور روم که در سال ۳۱۲ میلادی مسیحی شد)، به این دلیل اصلاحات را انجام داد تا مردم به جای پرستش امپراطور، “عیسی خداوند” را بپرستند. همه می دانستند که این فقط یک اصلاح سیاسی/مذهبی بود”. آیا این ادعاها از نقطه نظر تاریخی صحت دارد؟
یک. در قرن اول میلادی، واژه “خداوند” در زبان یونانی “کیوریوس” بود. این واژه توسط برده ها خطاب به ارباب های شان به کار می رفت (مانند واژه “لرد” در زبان انگلیسی). اما در سراسر امپراطوری روم وقتی واژه “کیوریوس” با حروف درشت نوشته می شد، فقط برای یک نفر، یعنی شخص قیصر” به کار برده می شد. به عبارت دیگر، قیصر (امپراطور) صاحب و خداوند مردم بود.
وقتی مردم در معابر عمومی یا محافل یکدیگر را می دیدند، به عنوان سلام می گفتند:”قیصر خداوند است”. و به عنوان جواب سلام هم می گفتند:”بله، قیصر خداوند است”. تصور کنید اگر مسیحیان در جواب می گفتند:”مسیح خداوند است” چه اتفاقی رخ می داد؟ گزارش های مورخان قرن اول میلادی نشان می دهند این جواب موجب دردسر مسیحیان شد، زیرا قیصر متوجه شده بود مسیحیان به شخص دیگری غیر از او خود را سپرده اند و مسیح بیش از او برای مسیحیان ارزش دارد. این نکات در کتاب بارت ارمن ذکر نشده است.
وقتی خواننده این آگاهی را کسب می کند، به طرح این پرسش های منطقی می پردازد:”
فرض کنیم مسیح خدا نبود. پس شاگردان این حقیقت را می دانستند! چرا علی رغم این آگاهی، اجازه دادند تا مخالفان آنان را شکنجه داده و به قتل برسانند؟ اگر شاگردان مسیح به دروغگویی روی آورده بودند، چرا جان خود را به خاطر چیزی که می دانستند دروغ بوده، از دست دادند؟ افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان خود را فدا می کنند (حتی اگر آن عقیده نادرست باشد)، اما هیچکس جان خود را در راه چیزی که خودش هم می داند دروغ است، به خطر نمی اندازد.
باور این نکته برای مردم غیر ممکن است که عده ای بدانند که تبلیغ آن ها دروغ است، اما به خاطر همان ادعای دروغ جان خود را از دست بدهند. به خصوص که می دانیم مسیح پیروانش را به شورش، خشونت و قتل دشمنان مسیحیت تشویق و ترغیب نکرد. طبق روایت تاریخ، یازده شاگرد مسیح، به خاطر ادعاهای شان شهید شدند. یوحنا هم دوران سخت زندان را گذراند.
در واقع مسیحیان می گفتند:”جناب قیصر، اگر ما مجبور به انتخاب تو و مسیح شویم، ما جانب عیسی را خواهیم گرفت. زیرا زندگی خود را به او سپرده ایم و مسیح برای ما در زندگی مهم ترین شخص است. او خداوند و ارباب است”. در نتیجه، کاملا طبیعی بود که قیصر به سرکوب مسیحیت بپردازد.
دوم. مسیحیت مانع می شد تا مسیحیان و مردم به آیین بت پرستی روم وفادار بمانند، زیرا هیچ گونه وجه مشترکی میان تعالیم مسیح و آیین بت پرستی وجود نداشت. بت پرستان در شهر فیلیپی، پولس و سیلاس را به جرم بشارت دستگیر کردند. معترضان گفتند:”چیزهایی را به مردم تعلیم می دهند که بر خلاف قوانین رومی است” (اعمال رسولان فصل ۱۶ آیات ۲۰- ۲۱). مسیحیت می توانست اکثریت مردم را از آیین بت پرستی رومی ها رویگردان سازد. شواهد تاریخی نشان می دهند که تنها راه حل امپراطوری روم نابودی مسیحیت و حذف آن از صفحه روزگار بود. تلاش و کوشش رومی ها نافرجام ماند.
سوم. بارت ارمن در صفحه ۳۷۱ چنین اظهار نظر می کند:”مسیح یک شخصیت تاریخی بود که اعتقادات پاک و راستین داشت. اما مسیحیان از او خدا ساختند و او را مورد تکریم و ستایش قرار دادند. این نگرش در طول تاریخ تا امروز، اساس و شالوده ایمان و الهیات مسیحی است”. این ادعا سوالی را مطرح می سازد:” اگر ایماندار مسیحی به عیسی خداوند اعتقاد دارد، آیا این نگرش برخلاف اعتقادات پاک و راستین است؟” به عبارت دیگر، چه تفاوتی میان مسیح خداوند با تعالیم نیکوکاری، بخشش دشمنان و توجه به امور اخلاقی وجود دارد؟
اگر میان تعالیم عیسی به عنوان انسان و مسیح به عنوان خدا تضاد و اختلاف بود، ایده ارمن تامل برانگیز بود. مثلا اگر تعلیم عیسی به عنوان انسان، بخشش دشمنان بود و حکم عیسی خداوند خصومت و دشمنی به غیرمسیحیان و کشتار آنان، آنگاه خوانندگان به تضاد دو نگرش پی می بردند و ارمن به هدف مورد نظرش می رسید. اما چون این نتیجه حاصل نمی شود، پس هدف بارت ارمن از نوشتن این کتاب چه بود؟
باید از بارت ارمن و همفکرانش پرسید: چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص منفی و غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
چهار. بارت ارمن ادعا می کند که برای اولین بار، یوحنا “افسانه مسیح خداوند” را به دنیای مسیحیت عرضه کرد و این افسانه بعدها به اناجیل متی، مرقس و لوقا افزوده شد.
این ادعا دارای اشتباهات تاریخی است:
الف. انجیل یوحنا آخرین انجیلی بود که در ۹۰ میلادی نوشته شد. اگر طبق ادعای ارمن مسیحیان تا آن زمان به مسیح به عنوان یک انسان و معلم اخلاق می نگریستند، بنابراین چرا به نگرش انجیل یوحنا اعتراض نکردند؟ چرا اکثر شاگردان برجسته رسولان که جزء رهبران کلیساها بودند با این تعلیم غلط مبارزه نکردند؟ چگونه نگرش الوهیت مسیح به آسانی توسط کلیساها پذیرفته شد؟ چرا پدران کلیسا گزارشی از شقاق و دو دستگی میان طرفداران الوهیت و پیروان انجیل اصیل (عیسی به عنوان انسان) ارائه ندادند؟
ب. پولس بارها الوهیت مسیح را در نامه هایش تشریح کرده بود (رومیان فصل ۹ آیه ۵، فیلیپیان فصل ۲ آیات ۵- ۸، کولسیان فصل ۱ آیه ۱۶- ۱۹ و فصل ۲ آیات ۹- ۱۰، اول تیموتاوس فصل ۶ آیه ۱۵). او ۲۰- ۲۵ سال قبل از نگارش انجیل یوحنا شهید شد.
ج. تلمود (روایات باستانی یهود) در دهه سی میلادی گزارش داد که در عید فصح، یشوع ناصری را به علت کفرگویی اعدام کردند. “یشوع” تلفظ اصلی نام عیسی در زبان عبری است و اشاره به او تحت عنوان ناصری، ارتباط این شخص را با عیسی مسیح محکم تر می سازد.
مورخین قرن اول میلادی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون… گزارش دادند که در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند. این مورخان علت جفا و اعدام مسیحیان توسط حکومت روم را اعتقاد به الوهیت مسیح عنوان کرده اند.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ