اگر تعلیم کتاب مقدس را بپذیریم که منشاء انسان ها، آدم بوده است بنابراین می توانیم باور کنیم که در مقطعی از زمان، انسان ها به یک زبان سخن می گفتند و مانند امروز هزاران زبان وجود نداشت (در حال حاضر، حداقل بیش از هفت هزار زبان در دنیا تکلم می شود).
تکامل گرایان بر این باورند که انسان های اولیه و غارنشین با تولید صداهایی که توسط حنجره ایجاد می گردید، با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند، تا این که به تدریج اصوات نامفهوم منجر به پدید آمدن زبان گردید. مطابق این نظریه، قبل از انسان های غارنشین، میمون ها نیز می کوشیدند تا سخن بگویند! آیا کتاب مقدس نظریه تکامل گرایان را تایید می کند؟
کتاب مقدس تعلیم می دهد که خداوند آدم و حوا را شبیه خودش آفرید (پیدایش فصل ۱ آیات ۲۶- ۲۷). آنچه مسلم است خدا روح است و جسم مادی ندارد. او ازلی و ابدی، نامحدود وعاری از گناه است. شباهت انسان به خدا از جنبه های عواطف و اندیشه است. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و از ما برتر است. انسان خصوصیات خدا را نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری منعکس می سازد. انسان مانند خدا، آزادی اراده دارد. خدا این آزادی را بخشیده تا از او پیروی کنیم یا راه دیگری را برگزینیم. از این رو، انسان ها می توانند بسیار فراتر از هر حیوانی با هوشمندی عمل کنند. هم چنین بر خلاف حیوانات، انسان قادر است مطابق اراده آزاد خویش عمل کند و تابع غریزه نیست. انسان آنقدر ارزشمند است که خدا در مسیح به شباهت انسان درآمد.
خدا می خواست با بشر در ارتباط و گفتگو باشد. وقتی انسان به شباهت خدا خلق شد، توانایی و قابلیت سخن گفتن نیز داشت. با مطالعه کتاب مقدس درمی یابیم آدم، بدوی وعقب مانده خلق نشده بود. خدا با آدم صحبت کرد و او سخنان خدا را کاملا درک می کرد (پیدایش فصل ۱ آیات ۲۸- ۳۰). کمی بعد، آدم حیوانات را نامگذاری کرد (فصل ۲ آیه ۲۰) و بعد از آفرینش زن، آدم با حوا حرف زد (آیه ۲۳).
آدم زنش را “حوا” یعنی “مادر زندگان” نامید (فصل ۳ آیه ۲۰). بنابراین درمی یابیم که درک و بینش آدم نه فقط ضعیف و ابتدایی نبود، بلکه خدا به او توانایی تکلم و نگارش هم عطا کرده بود. در پیدایش فصل ۵ آیه ۱ می خوانیم:”این است شرح (در زبان عبری “کتاب”) پیدایش آدم و نسل او”.
به نظر می رسد عبارت آغازین “این است شرح (کتاب)…” بیانگر آن باشد که فصل پنجم کتاب پیدایش، نوشته واحد و مستقلی بوده است. “کتاب” به معنی “گزارش نوشته شده با هر اندازه ای” است. شروع این فصل با گزارش مختصری از آفرینش و هم چنین طرح یکدست و دقیق پاراگرافت ها، این تفسیر و استنباط را تایید می کند.
این آیه به “نگارش” در دوران حیات آدم اشاره می کند. خط و نگارش به مراتب پیچیده تر از گفتار است. خدا نه فقط قدرت بیان را به آدم و حوا داد، بلکه آنان به خوبی قادر به نوشتن بودند. تردیدی نیست که آدم جزئیاتی را که خدا درباره آفرینش به او گفته بود و وقایعی را که دیده و شنیده بود، نوشت. نوح مدارک و اسناد آدم را که هم چنان سالم باقی مانده بودند، در اختیار داشت.
در فصل سوم پیدایش گفتگوهای بیشتری ثبت شده: گفتگوی مار با حوا و گفتگوی خدا با آدم، حوا و مار. خداوند از موسی سئوال کرد:”کیست که زبان به انسان داده است؟ آیا نه من که خداوند هستم؟ بنابراین برو و من به تو قدرت بیان خواهم داد و هر آنچه باید بگویی به تو خواهم آموخت” (خروج فصل ۴ آیات ۱۱- ۱۲).
وقتی نوح و خانواده اش از کشتی خارج شدند، فقط به یک زبان صحبت می کردند. مطابق گزارش کتاب مقدس، بعد از طوفان نوح تا دوران احداث برج بابل، مردم جهان به یک زبان سخن می گفتند (پیدایش فصل ۱۱ آیه ۱). به عبارت دیگر، از روزگار نوح تا دوران احداث برج بابل، فقط یک زبان وجود داشت. سام در طول این مدت تا ۷۵ سال بعد از ورود ابراهیم به سرزمین کنعان زندگی کرد.
برج بابل، نمادی از خودمختاری و جدایی انسان از خداست. سازندگان برج بر این باور بودند که نیازی به خدا ندارند. اما نکته طنزآمیز آن است که همان برج به بتکده ای مبدل می شود برای پرستش خدای خیالی و غیرواقعی! آن ها فقط به جامعه انسانی و مهارت و توانایی خود متکی بودند.
خدا نقشه اهالی بابل را در احداث برج تایید نکرد. انسان گناهکار و سقوط کرده، به فردی ترسناک تبدیل شده و درد و رنج را برای همنوعانش به ارمغان می آورد. خدا می دانست که نقشه نجات او با اسکان متمرکز انسان های بت پرست و متکبر در یک شهر، هرگز عملی نخواهد شد. بنابراین خداوند زبان آنان را تغییر داد تا سخن یکدیگر را نفهمند (آیه ۷). پس درمی یابیم که زبان ها توسط انسان اختراع نشده اند. همان طور که زبان و تکلم به هنگام آفرینش آدم در اثر معجزه خدا پدید آمد، تعدد زبان ها نیز با دخالت مستقیم خدا به وجود آمدند.
این اختلاف زبان موجب شد که آن ها از بنای برج دست بردارند و به این ترتیب خداوند آن ها را روی زمین پراکنده ساخت (آیه ۸). اولین داوری خداوند در بعد از طوفان بزرگ، به وقوع پیوست. مهم نبود که چه تعداد افراد با تکبر علیه خدا در ستیز بودند. خداوند نقشه خود را تحقق بخشید. او در بابل فقط با تغییر دادن زبان مردم، هماهنگی آن ها را غیرممکن ساخت. هر خانواده یا طایفه با زبان خاص خود از بابل خارج شدند. خدا از طریق پراکنده کردن اهالی شهر بابل، هدف خود را به اجرا درآورد. آنچه را خداوند خواست، به اجرا درآورد. اشعیاء نبی گفت:”ای خداوند، به راستی کارهایت شگفت انگیز است” (اشعیاء فصل ۴۵ آیه ۱۵).
کتیبه ای از بابل با این مضمون کشف شده:”بنا کردن این برج، خدایان را آزرده خاطر ساخت و شبی، خدایان زبان مردم را تغییر دادند و آنان را پراکنده کردند”.
همان طور که ذکر شد زبان سام تنها زبان جهان در دوران برج بابل بوده است. سام در این دوران هنوز زنده بود. مجموعه زبان های سامی متشکل بود از عبری، کنعانی، آرامی، فینیقی، اکدی، آشوری، سریانی و عربی. ممکن است همه این زبان ها یا برخی از آن ها، اولین زبان هایی بودند که مردم به طور معجزه آسا شروع به سخن گفتن کردند.
بعد از پراکندگی انسان ها، در جنوب بین النهرین تمدن سومر پدید آمد. کتاب مقدس سرزمین سومر را “شنعار” می نامد (پیدایش فصل ۱۰ آیه ۱۰). زبان سومری ها غیر سامی بود. مردمی که به زبان سامی صحبت می کردند، میان سومر و کنعان (امروزه اسرائیل/ فلسطین نامیده می شود) در سفر بودند. مصری ها از نسل حام بودند.
اما آیا زبان اصلی انسان های نخستین محو و نابود شد؟
یک. کتاب مقدس چنین تعلیمی نمی دهد. زبان اصلی هم چنان در میان زبان های دیگر باقی مانده است.
دو. زبان اصلی بشر توسط نوح و پسرانش تکلم می گردید. حدس و گمان کارشناسان کتاب مقدس آن است که ابراهیم از سام (پسر نوح) درباره قبل و بعد از طوفان و و نیز پراکندگی انسان ها در سرزمین های مختلف چیزهایی شنید. سام از خدای حقیقی سخن گفت و ابراهیم به خدا ایمان آورد. احتمالا سام (پسر نوح) سند مندرج در کتاب پیدایش فصل ۱۰ تا فصل ۱۱ آیه ۹ را تهیه کرده و به ابراهیم سپرده است. سام تا ۱۵۰ سال پس از تولد ابراهیم زندگی کرد (پیدایش فصل ۱۱ آیه ۱۰). اگر اظهار نظر کارشناسان را بپذیریم، از آدم تا ابراهیم (پیدایش فصل های ۱- ۱۱) و سلسله خانوادگی ابراهیم تا یوسف (فصل های ۱۲- ۵۰)، همگی به زبان اصلی تکلم و گفتگو می کردند. کتاب مقدس تعلیم می هد که ابراهیم “عبرانی” (یهودی) بود (پیدایش فصل ۱۴ آیه ۱۳). زبان او هم عبری بود. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که زبان اصلی انسان های نخستین “عبری” بود.
وقتی نسب نامه های کتاب پیدایش را از زمان آدم تا نوح و پسران نوح تا ابراهیم را بررسی می کنیم، درمی یابیم که زبان مشترک آدم تا ابراهیم “عبری” (زبان یهودیان) بوده است. معانی اسامی کاملا عبری است. مثلا متوشالح در زبان عبری به معنای “”وقتی بمیرد، او بازمی گردد” است (پیدایش فصل ۵ آیه ۲۱). دقت کنید که نوح هنوز متولد نشده بود.
متوشالح پدر بزرگ نوح بود. مثال دیگر: “بابل” و “نمرود” (پیدایش فصل ۱۰ آیه ۸) اسامی سومری/ بابلی هستند و نه نام های عبری. هم چنین حدس کارشناسان کتاب مقدس آن است که ابراهیم از سام (پسر نوح) درباره قبل و بعد از طوفان و و نیز پراکندگی انسان ها در سرزمین های مختلف چیزهایی شنیده است. سام از خدای حقیقی سخن گفت و ابراهیم به خدا ایمان آورد. طبق نظر کارشناسان، احتمالا سام (پسر نوح) سند مندرج در کتاب پیدایش فصل دهم تا فصل یازدهم آیه ۹ را تهیه کرده و به ابراهیم سپرده است. سام تا ۷۵ سال پس از تولد ابراهیم زندگی کرد (پیدایش فصل ۱۱ آیه ۱۰). به نظر می رسد سام به تدریج و در طی زمان طولانی، جزئیات گزارش خود را تکمیل کرده است.
بنابراین، زبان های آدم تا نوح و سام تا ابراهیم عبری بوده است که بعد از واقعه برج بابل، زبان های جدید به وجود آمد و اسامی تغییر یافت، اما زبان عبری تا امروز باقی مانده است.
اگرچه تکامل گرایان دلایل کتاب مقدس را درباره منشاء زبان نمی پذیرند، ولی باید توجه کنند که چه تفاوت فاحشی بین ایماء و اشارات میمون ها و توانایی پیچیده کودکان برای تکلم وجود دارد. اغلب مشاهده کرده ایم که حتی کودکان سه ساله با انبوهی از سئوالات خود و اشتیاق برای درک محیط اطراف شان از خود نشان می دهند. برعکس، میمون ها سوال نمی کنند، بلکه فقط انسان ها هستند که سوال می کنند، از جمله در مورد معنا و مفهوم زندگی! حیوانات با نشانه های گوناگون با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. به عنوان مثال، ایماء اشاره، بوئیدن، صدا، فریاد. اما فقط انسان است که دارای زبانی با ساختار و دستورزبان است. تکلم انسان، مانعی است بر سر راه نظریه تکامل، زیرا بسیار تواناتر از آن است که بتوان آن را توضیح داد.
در مغز منطقه ای به نام “بروکا” وجود دارد که مرکز تکلم و سخن گفتن است. در مغز میمون ها چنین منطقه ای وجود ندارد. اگر فرض کنیم میمونی می کوشید تا حرف بزند، چگونه منطقه “بروکا” در او و نسل های بعدی به وجود آمد؟ منطقه بروکا به ما هم در سخن گفتن و هم در نوشتن کمک می کند.
اگر میمونی موفق می گردید، تا به طور ابتدایی سخن بگوید، میمون های دیگر چگونه معنای سخنان او را می فهمیدند؟ شاید تکامل گرایان تصور می کنند که تلاش و کوشش بی وقفه میمون ها در درک معنای سخنان میمون سخنگو، منجر به ایجاد منطقه ای به نام “ورنیکه” شد تا مفهوم کلمات گفته شده را تشخیص دهند. باور و پذیرش این نظریه، از ایمان به خدا و معجزات او دشوارتر است! منطقه “ورنیکه” ما را در درک آنچه بیان می شود و آنچه می شنویم یا می خوانیم، یاری می کند. هم اکنون که این سطور را می خوانید، منطقه “ورنیکه” شما فعال است و بدین ترتیب می توانید اطلاعات را بیاموزید و به نحوی معقول به آن ها پاسخ دهید.
در واقع نظریه تکامل بیشتر شبیه بازی شانس است که بازندگان خود را به نحوی هولناک مجازات می کند. چگونه شانس و تصادف بدون هدایت، طراحی و برنامه ریزی پیچیده کرده و توانسته خصوصیاتی همچون زبان و تکلم، عشق، دلسوزی، خلاقیت و قابلیت های فنی، علمی و هنری را در ذهن انسان به وجود آورد؟ اگر ما نقش سازنده ای را که هوش، عواطف، توانایی های ذاتی را که در هنگام آفرینش بشر در ما نهاده، نادیده بگیریم، برای این پرسش، پاسخ قانع کننده ای نخواهیم یافت. اگر زندگی ما در عالم هستی، طراحی شده باشد، باید معنایی هدفمند برای زندگی وجود داشته باشد. ولی اگر زنده بودن ما فقط تصادفی باشد، زندگی مان بی هدف است و دارای معنا و مفهوم نیست.
منشاء خط
بعضی می پرسند که چگونه بدانیم خط در قبل از طوفان نوح وجود داشته است؟
الف. در پیدایش فصل ۵ آیه ۱ ذکر شده:”این است شرح (در زبان عبری “کتاب”) پیدایش آدم و نسل او”.
ب. کشف کتیبه های قبل از دوران طوفان، کاربرد خط را توسط انسان های نخستین تایید کرده اند.
ج. ابداعات و اختراعات زیادی در قبل از طوفان انجام شد: قائن شهری را بنیاد نهاد (پیدایش فصل ۴ آیه ۱۸)، ساختن آلات مسی و فلزی (فصل ۴ آیه ۲۲) آغاز گردید، موسیقی ابداع شد (فصل ۴ آیه ۲۱)، نوح کشتی بزرگی ساخت (فصل ۶)… پس بدون شک “خط” هم اختراع شد.
با این توصیف، کارشناسان خط و باستان شناسان معتقدند که منشاء پیدایش خط در جنوب بین النهرین و سرزمین سومر بوده است. به عبارت دیگر، سومریان را مخترع خط معرفی می کنند. اما آنان این نکته را نیز اضافه می کنند “ممکن است این خط را از قوم باسواد قدیمی تر فرا گرفته باشند”. اگر این نظریه درست باشد، بنابراین آدم و نسل او منشاء خط سومری می باشند .
سومری ها قوم متمدن و پیشرفته بودند و از آنان با عنوان ساکنان غیرسامی بین النهرین یاد می کنند. کاتبان سومری با ابداع خط، دورانی را آغاز کردند که به “خط و نگارش” شهرت دارد.
سومری ها مانند مصری ها و چینی ها تمایل به ثبت گفتار و اندیشه های شان را داشتند. اولین شواهد مربوط به خط و نگارش به ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد بازمی گردد. خط سومریان، میخی بود. برخی از کارشناسان نیز بر این باورند که خط هیروگلیف مصری ها برگفته از خط سومری ها بوده است.
خط میخی و خط هیروگلیف علاوه بر تفاوت های ظاهری، در ابزار و نحوه نوشتن با هم تفاوت داشتند. خط هیروگلیف با قلم نی و مرکب بر روی پاپیروس نگاشته می شد، در حالی که برای نوشتن خطوط میخی نیاز به لوحه های گلی نرمی بود که با قلم چوبی بر آن می نوشتند و سپس لوحه را می پختند. بنابراین، اولین یافته های نگارشی بشر، الواح گلی در جنوب بین النهرین بوده است.
وقتی سومری ها خط میخی را اختراع کردند، این ابداع به سرعت به همسایه عیلامی آن ها رسید. صرفنظر از اختلاف در جزئیات، نباید تردید کرد که خط میخی عیلامی ها بر اساس خط سومری تدوین شده است.
خط هیروگلیف مصری بیشتر در اختیار کاهنان بود. یونانیان عنوان هیروگلیف را به خط مصری دادند که معنی آن “نگارش نشانه های مقدس” است. آن ها این خط را اعجاب آور و پر از رمز و راز کاهنان مصر می دانستند.
در بابل خط میخی اکدی مورد استفاده قرار می گرفت. این خط شاخه ای از خط سومری بود. به طور کلی، منشاء همه خط های میخی، خط سومری بود. خط میخی هخامنشی نیز بر اساس همین خط ها ابداع شد. خط میخی اکدی تا یک قرن قبل از میلاد، هم چنان کاربرد داشت. بازرگانان فینیقی و آرامی ها، خط فینیقی را جایگزین خط میخی بابلی و آشوری کردند.
About ASHNAIE
کسیکه همهٔ این چیزها را تصدیق میكند، میگوید: «آری! من بزودی میآیم!» آمین! بیا ای عیسی، ای خداوند! فیض عیسی خداوند با همهٔ شما باد، آمین!