دن بروان ادعا می کند که آزادی واقعی یعنی رهایی از احکام کتاب مقدس. آیا این ادعا درست است؟
این ادعا سئوالی را مطرح می سازد: منشاء، منبع و شالوده ارزش های اخلاقی در انسان ها چیست؟ زیر بنای ارزش های اخلاقی نمی تواند از تئوری های خدانشناس ها پدید آمده باشد. این نکته را حتی در میان حیوانات نیز می توان مشاهده کرد: حیوان نر هرگز به زور به حیوان ماده تجاوز نمی کند. امور اخلاقی از سنگ و لجن به وجود نیامده است.
وقتی دنیا بر اساس شانس و تصادف شکل گرفته، بنابراین اساس عالم هستی بر مبنای امور اخلاقی نیست. اگر فرض کنیم که انسان جز حیوانی برتر، مفهوم دیگری نداشته باشد و فقط فرآورده محیط خودش باشد، پس می تواند برای هر کاری که انجام می دهد، از زیر مسئولیت اخلاقی شانه خالی کند.
شانس و تصادف ذهن ندارد. آن برای آینده برنامه ریزی نمی کند. آن بینش و بصیرت و دیدگاهی ندارد. هم چنین زندگی پس از مرگ هم وجود ندارد. پس شرارت و بدی جزء ذات این دنیا است. به عبارت دیگر، اگر خدا وجود ندارد و شرارت فعال است، شانس و تصادف که سبب خلق عالم هستی شده، مقصر اصلی تلقی می شود. اگر خدا وجود ندارد، بدی و شرارت دنیا را نه معتقدان به خدا می توانند حل کنند و نه کسانی که وجود خدا را انکار می کنند. بر طبق نگرش مخالفان وجود خدا، انسان در این عالم هستی تنها است و باید به تنهایی با مشکلات این جهان دست و پنجه نرم کند.
پس چرا مخالفان وجود خدا از دست خدایی عصبانی و شاکی هستند که وجود خارجی ندارد؟ چرا وقت گرانقیمت خودشان را درباره چیزی هدر می کنند که وجود ندارد؟ ملحدها فقط بهانه می آوردند.
اگر منکر وجود خدا شویم، چه مزایایی نصیب ما خواهد شد؟ معمولا مخالفان جواب دهند: شما آزادانه فکر خواهید کرد و دیگر در چارچوب خرافات نخواهید بود! مقصود از اندیشه آزاد چیست؟ یعنی ما اجازه داریم درباره همه چیز فکر کنیم و هر کاری انجام دهیم، چون خدایی وجود ندارد که مانع ما بشود؟ بسیاری از افکار، انسان را به نومیدی، افسردگی، خودکشی، اعتیاد، جنایت و اعمال غیر اخلاقی سوق می دهند. مخالفان وجود خدا چه شهادت هایی دارند مبنی بر این که زندگی شان تغییر یافته و به افراد مفید و سالم تبدیل شده اند؟
واقعیت آن است که بسیاری از آن ها از لحاظ اخلاقی سقوط کرده اند. تعالیم ضد خدا هیچ قدرتی ندارد که مانع شود تا پیروان شان از قمار و الکل و تماشای عکس ها و فیلم های پورنوگرافی دست بکشند! به خصوص اگر با آن ها صمیمی باشید، به این نکته پی می برید.
استالین، هیتلر و مائو معتقد بودند که “خدا وجود ندارد”. ده ها میلیون انسان در قرن گذشته توسط این سه تن کشته شدند. داستایوفسکی در کتاب “برادران کارامازوف” این جمله را از زبان یکی از شخصیت ها ارائه داد:”وقتی خدا وجود ندارد، انجام هر کاری مجاز است”.
کسانی که مرتکب گناه می شوند، برده گناه هستند. اما اشخاصی که توسط خدا از گناه نجات پیدا می کنند، فرزندان خدا محسوب می شوند و نه به بردگان و بندگان. کلام خدا می فرماید:”زیرا تمام کسانی که از روح خدا پیروی می کنند، فرزندان خدا هستند. پس همچون برده ها، رفتارمان آمیخته با ترس و لرز نباشد، بلکه مانند فرزندان خدا رفتار نماییم.
فرزندانی که به عضویت خانواده خدا پذیرفته شده اند و خدا را پدر خود می خوانند. زیرا روح خدا در عمق وجود ما، می گوید که ما فرزندان خدا هستیم. وقتی فرزند خدا هستیم، وارثان او نیز خواهیم بود. به عبارت دیگر، خدا تمام آن جلال و شکوهی را که به عیسی مسیح خواهد داد، به ما نیز عطا خواهد فرمود” (رومیان فصل ۸ آیات ۱۴- ۱۷).
مسیح فرمود:”حقیقت را خواهید شناخت، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد” (یوحنا فصل ۸ آیه ۳۲). مسیح ما را از گناه، خودفریبی و فریب شیطان آزاد می سازد تا شخصیت ما تبدیل به آن چیزی شود که خدا می خواهد.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ