اکثر مردم بر این باورند که جنگ مصیبت و لعنت است. جنگ زندگی بسیاری را نابود می سازد و سبب تخریب و ویرانی می شود. کسانی که زنده می مانند یا معلول هستند و یا از آسیب های روانی رنج می برند یا آواره، یتیم و بیوه می باشند. پرسشی که برای همگان مطرح شده آن است که چرا خدای نیکو و مهربان اجازه می دهد جنگ در دنیا وجود داشته باشد؟
قبل از پاسخ به این سوال، ابتدا بایستی به منشاء و پیدایش جنگ در تاریخ بشر بپردازیم.
مطابق گزارش کتاب مقدس، علت و عامل اصلی بروز جنگ، خداوند نیست:” علت جنگ و دعواهای شما چیست؟ آیا دلیل آن ها، آرزوهای ناپاکی نیست که در وجود شما منزل دارد؟ در حسرت چیزی به سر می برید که ندارید. پس دستان را به خون آلوده می کنید تا آن را به چنگ آورید. در آرزوهای چیزهایی هستید که متعلق به دیگران است و شما نمی توانید داشته باشید، پس به جنگ و دعوا می پردازید تا از چنگ شان بیرون بکشید” (یعقوب فصل ۴ آیات ۱- ۲).
به سه نمونه در کتاب مقدس توجه کنید:
خداوند، هابیل و هدیه اش را پذیرفت. اما قائن و هدیه اش را قبول نکرد. پس قائن برآشفت. روزی قائن از برادرش هابیل خواست که با او به صحرا برود. هنگامی که آن ها در صحرا بودند، ناگهان قائن به برادرش حمله کرد و او را کشت (پیدایش فصل ۴ آیات ۴- ۸).
مسیح فرمود:”از ذات گناه آلود انسان این قبیل چیزها خارج می شود: فکرهای پلید، آدمکشی، زنا، دزدی، دروغ، تهمت زدن…” (متی فصل ۱۵ آیات ۱۸- ۲۰).
همه گناهکار کرده اند (رومیان فصل ۳ آیات ۱۰- ۱۸).
وقتی خدا، آدم و حوا را آفرید، آن ها شریر آفریده نشدند. خدا آن ها را در یک محیط ناامن قرار نداد، بلکه طبق گزارش کتاب مقدس برای آدم و حوا، مکانی در محیطی مناسب آماده کرد. جزئیات تدارک خدا برای انسان به ترتیب زیر بود:
یک. رطوبت کافی برای رشد و نمو گیاهان
دو. وجود روزها و شب ها
سه. غنای معادن
چهار. درختان میوه
خدا نمی خواست انسان بدون هدف زندگی کند. خدا به آدم مسئولیت خوشایندی داد که آن رسیدگی و نگه داری از مکان زندگی اش بود.
اما آدم و حوا قادر بودند از خدا اطاعت یا نااطاعتی کنند. آن ها می توانستند در مشارکی بی نظیر و بی پایان با خدا زندگی کنند و از او و خلقتش لذت ببرند. این چیزی بود که خدا به هنگام خلقت برای انسان ها در نظر داشت. اما آنان با نااطاعتی، علیه خدا طغیان کردند. بدین ترتیب، گناه وارد جهان شد. مسئول رخنه گناه، انسان است، نه خدا.
هر شخص آزاد و مختار آفریده شده تا بتواند در مورد سرنوشت خویش به انتخاب و تصمیم گیری دست بزند. تردیدی نیست که خدا می توانست طوری انسان را خلق کند که قادر به گناه نباشد، اما اگر چنین کرده بود، ما انسان نبودیم، بلکه مانند ماشین یا عروسک کوکی می شدیم! مثلا خدا تکمه را فشار می داد و ما جواب می دادیم:”سلام. صبح بخیر. خدایا، دوستت دارم”. در ضمن، دیگر عشقی وجود نداشت. عشق امری داوطلبانه است. انتخاب های ما داوطلبانه است. آیا دوست داشتید خدا شما را مانند عروسک کوکی می ساخت؟
خداوند در دانایی مطلق خویش می دانست که در دنیایی که انسان ها از آزادی برخوردارند، رضایت و خشنودی به مراتب عمیق تر و باشکوه تر از دنیایی است که انسان ها را مانند عروسک و آدم آهنی در خود جای داده است.
زیر سئوال بردن اراده آزاد انسان، منطقی نیست. اراده آزاد هدیه ای است از جانب خداوند به انسان. همان طور که اشاره گردید، انسان مانند عروسک کوکی آفریده نشد. نباید اشتباه استنباط کنیم: اراده یک چیز است و “قدرت اراده” بحث دیگری است که ملحدها همواره آن را مطرح می کنند. “قدرت اراده” یعنی حذف خدا و تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف مورد نظر انسان. اراده یعنی توانایی داشتن در انتخاب (هم چنین همت و تلاش هم معنی می دهد). اگر خدا به انسان اراده نداده بود، هرگز درخت معرفت نیک و بد را در باغ عدن قرار نمی داد، چون انسان فاقد اراده بود. بنابراین، آزمایش اراده (چیزی که انسان نداشت) لزومی نداشت.
باید توجه داشت که رابطه خدا و انسان بر اساس محبت است و نه جبر و زور. اگر انسان اراده نداشت، پس عشق و وفاداری هم مفهومی نداشت. مطابق نگرش کتاب مقدس انسان باید وفاداری خود را به خدا ثابت کند. البته روح القدس (روح خدا) قدرت انجام دستورات الهی را به ما می دهد، اگر بخواهیم با خدا زندگی کنیم.
با این توصیف، مردم می پرسند اگر جنگ نتیجه گناه است، چرا خدا مانع گناه نمی شود؟
خدا هر کاری لازم را برای ما انجام داده است تا بخشیده شویم، فدیه بیابیم، طاهر شویم و برای آسمان مناسب گردیم. تنها چیزی را که باقی می ماند این است که هدیه نجات را از خدا دریافت کنیم. حتی خدا ما را با مشکلات و بحران ها مواجه می سازد تا به خود آییم، از خودخواهی و ارتکاب گناه دست برداریم و به سوی خدا بازگشت نماییم. اگر آن را رد کنیم، خدا راه دیگری نخواهد داشت جز این که انتخاب خودمان را به ما دهد.
اگر خدا بخواهد در اراده آزاد انسان دخالت کند، بسیاری اعتراض خواهند کرد که چرا خدا در امور روزمره مداخله می کند. اگر خدا شخص متخلف را به هنگام ارتکاب جرم مجازات کند، مخالفان باز هم اعتراض می کنند که چرا خدا به او فرصت نداد. شاید به مرور زمان، اصلاح می شد. اگر خدا همین امروز دست به اصلاحات مفید بزند و عدل و انصاف در دنیا حاکم شود، از آن جا که درون انسان ها به علت سوء استفاده از اراده آزاد و نافرمانی از خدا، شریر و منفی شده است، ساعاتی بعد از برقراری عدالت و انصاف، اشخاصی مرتکب جرم و جنایت می شوند و دوباره اوضاع بی ثبات می شود. ابتدا باید درون انسان تغییر یابد. تغییر وضع ظاهر، کمکی به حل مسئله نمی کند.
نگرش مسیحیان درباره جنگ چیست؟
از دیدگاه مسیحیت، جنگ اصلی با شیطان است. پولس نوشت:”گرچه من یک انسان عادی و ضعیف هستم، اما برای پیروزی در مبارزه روحانی، از نقشه ها و روش های انسانی استفاده نمی کنم. من قلعه های شیطان را با اسلحه نیرومند الهی در هم می کوبم، نه با اسلحه انسانی و دنیوی” (دوم قرنتیان فصل ۱۰ آیات ۳- ۴).
او در نامه دیگرش می گوید:”جنگ ما با انسان ها نیست، انسان هایی که گوشت و خون دارند، بلکه با موجودات نامرئی می جنگیم که بر دنیای نامرئی حکومت می کنند، یعنی موجودات شیطانی” (افسسیان فصل ۶ آیه ۱۲). سپس به سلاح های الهی در نبرد با شیطان اشاره می کند: دعا، استفاده از کلام خدا (کتاب مقدس)، راستی، عدالت خدا، ایمان و نجات از قلمرو گناه (آیات ۱۳- ۱۸). با قدرت روح خدا بر شیطان و نیروهای نامرئی شریر پیروز خواهیم شد.
اما در برخورد با دنیای مرئی، پولس تعلیم می دهد که با مردم در صلح و صفا به سر ببرید (رومیان فصل ۱۲ آیه ۱۸). مسیح فرمود:”با هم در صلح و صفا زندگی کنید” (مرقس فصل ۹ آیه ۵۰).
مسیح فرمود:”شنیده اید که می گویند با دوستان خود دوست باش و با دشمنانت دشمن؟ اما من می گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و هر که شما را لعنت کند برای او دعای برکت کنید. به آنانی که از شما نفرت دارند، نیکی کنید و برای آنانی که به شما ناسزا می گویند و شما را آزار می رسانند، دعای خیر کنید” (متی فصل ۵ آیات ۴۳- ۴۴).
پولس نوشت:”هرگز از کسی انتقام نگیرید. انتقام خود را به خدا واگذار کنید” (رومیان فصل ۱۲ آیه ۱۹) “اگر کسی شما را به سبب مسیحی بودن، مورد جفا و آزار قرار داد، او را نفرین نکنید، بلکه دعا کنید که خدا او را مورد لطف قرار دهد” (رومیان فصل ۱۲ آیه ۱۴).
اما وقوع جنگ همیشه نتایج منفی در برندارد: فرض کنید اگر ملل با ارتش هیتلر نمی جنگیدند، شرایط فعلی دنیا چگونه بود؟ اگر با گروه های تروریستی برخورد نظامی نشود، آیا تلفات انسانی و تعداد آوارگان افزایش نمی یابد؟ گاهی جنگ مانع از گسترش شرارت در جهان می شود. هم چنین وقوع جنگ، گاهی ماهیت برخی از عقاید و ایدئولوژی های غلط را نمایان می سازد.
با این توصیف، اگر خدا اجازه نمی داد تا جنگی بر علیه تروریست ها رخ ندهد، دامنه ویرانی و نابودی انسان ها سراسر جهان را در برمی گرفت. اگر در طول تاریخ خدا توسط جنگ ها مانع نمی شد، انسان های شرور ساکنان سیاره زمین را از صحنه روزگار محو می کردند. اگر ایثار و فداکاری سربازان نبود، امروزه در کشورهای مسیحی اجازه نداشتیم آزادانه به کلیسا برویم، خداوند را پرستش و خدمت کنیم و به بشارت انجیل و تحصیل الهیات مسیحیت بپردازیم. بدین ترتیب، خداوند از طریق جنگ ها درس های زیادی به بشر آموزش داد.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ