رفتن به حضور خدا با قلبی بت پرست یا طمع کار

image_pdfimage_print
رفتن به حضور خدا با قلبی بت پرست یا طمع کار
رفتن به حضور خدا با قلبی بت پرست یا طمع کار

حقیقت طمع
رفتن به حضور خدا با قلبی بت پرست یا طمع کار
به تصور ما لغتی که مخالف حقیقت است ناراستی است ولی وقتی به ریشه نگاه می کنیم ، ریشه ی ناراستی طمع است و کلام خدا به درستی بیان می کند که طمع ریشه همه بدیهاست .
رابطه با خداوند و مشارکت با او و اصرار بر خواسته هایمان که مطابق اراده او نیست و چشم داشتن به آرزوها و خواسته های خودمان بیشتر از خواسته های او جاهلانه و احمقانه ترین کار است . و معمولا ترس و عدم اطمینان کامل و توجه به خواسته هایمان . ما را یک محافظه کار می سازد و این می تواند یک فریب بوجود آورد که بیشتر به خواسته خود می اندیشیم تا خواسته قلب خدا .بطور مثال ما به حضور خدا می رویم و در پادشاهی او ساکن هستیم و برای او خدمت می کنیم و حتی می جنگیم و با تمام قلب خود به خداوند می گوییم انتظار تو را می کشیم و می دانیم منتظران تو سر افکنده نمی شوند . اما خوب می شود به نقطه انتهای قلب خود برویم این انتظار چگونه انتظاری است . آیا دوست نداریم آنچه را خودمان فکر می کنیم و برای او می جنگیم نتیجه همان شود که می خواهیم ؟ این انتظار، انتظار اجابت دعاهای خود و نتیجه تلاشمان نیست ؟
و در حضور خدا انتظار داریم ما را موفق کند برای آنچه می جنگیم . آنطور که منطقی به نظر می رسد و اگر نتیجه بر عکس خواسته های ما شود چقدر دلگیر و سرد می شویم . چرا ؟ آیا دلیل این نیست در هر تلاش و مجادله می خواهیم آنچه که برای ما مهم است همان شود اگر همان شود ما به شهرت و شناخت می رسیم . در (باب ۱ تواریخ ۱۹: ۱۰- ۱۳) موآب و برادرش در دو جهت روبروی دشمن می ایستند و می جنگند ولی آنچه که در فکر و قلبش است اراده خداست که می گوید ما می جنگیم با شجاعت . و برای قوم خود مردانه می کوشیم اما در نهایت هر آنچه برای خداوند دلپسند آید بشود . قلبی که طمع و خود نمایی نمی کند و آنچه خداوند بخواهد در دعا و شفاعت با غیرت و مردانه می ایستیم اما در نهایت همان شود که خدا می خواهد اگر خدا مخالف دعاهای ما عمل کرد آیا ما شاکی می شویم ؟
در کتاب (حزقیال باب ۱۴: ۱-۴ )خداوند از یک فریب که از دل طمع کار قوم بر می خیزد سخن می گوید .
یهوه از این سخن می گوید که قوم برای کسب مشورت و حکمت و در یافت هدایت نزد او می آیند . به هیکل می آیند و به حضور او می آیند در حالیکه در قلبشان بتی یا بتهایی را پنهان کرده اند . آیا قوم می دانستند یا نا آگاهانه اینطور عمل می کردند . اما آنچه مسلم هست حقیقت از چشمهایشان مخفی بود و همین موجب شد که آنها برده شرارت شوند و شرارت هم به معنی نا اطاعتی آگاهانه و یا غیر ارادی به خواست خدا . خدا نمی گوید که آنها بتها را در اطاق و سالن پذیرایی و اطاق خوابشان مخفی کردند . بلکه در قلبشان بود که ریشه در بت پرستی دارد که در حضور خداست اما  حواس و خواسته ها معطوف به تمایلات و ارزوهای خودش است . چند سال قبل شخصی ایماندار نزد من آمد و گفت : من دیگر بیش از این نمی توانم به جلسات دعا بیایم . دلیل را از او پرسیدم : گفت چون ممکن  است خداوند از من چیزهای بخواهد و من نمی توانم بدهم . آن شخص با اینکه با عیسی بود اما در برآورده کردن امیال و آرزوهای خودش بود نه مسیح ، به عنوان ارباب . (کولیسیان ۳: ۵-۷) به وضوح در این مورد سخن می گوید و همین در( افسسیان ۵:۵ ) که پواس می گوید شخص طمع کار بت پرست است . طمع کاری یعنی اشتیاق برای کسب آنچه خوب است . در دعا هایمان نیز یعنی اشتیاق برای کسب آنچه که برای ما منفعت و سود دارد و فقط به پولداری ختم نمی شود بلکه شامل تملک ، لذت ، قدرت ، جاه طلبی ، راحتی و لذت جنسی و حتی خدمت است .
طمع در حقیقت وضعیتی است که در نارضایتی به سر می بریم چون آنچه خدا می دهد ما را ارضا نمی کند و در آرامش ساکن نیستیم و با اراده او و هدایت او در زندگیمان دانسته و یا ندانسته مخالفت می ورزیم .
این زندگی قوم اسرائیل بود که دائما در نارضایتی بودند و آنچه را که خودشان می خواسند پیش روی خدا نمی دیدند و لب به شکایت و اعتراض باز می کردند که از دل شهوت پرست و طمع کار آنها سر چشمه می گیرد . تمام بشر با میل درونی پرستش خدا آفریده شده اند . ولی عده ای نمی خواهند مطیع خالق خود باشند و خدای درونی برای خود می سازند که دروغین است خدایی که خواسته های انسان را برآورده سازد که این ریشه در طمع و خود پرستی دارد نه خداپرستی و این خواسته ها که بت ما است جای خدای حقیقی را می گیرد . بت می تواند منبع شادی و آرامش و امنیت و ….. باشد . آیا خود خدای حقیقی آرامش ماست ؟ آیا واقعا خود خدا امنیت ما است ؟
بت چیزی است که در زندگیمان برتر از خدا قرار داده ایم . بیشتر از خدا باور داریم و یا به آن می اندیشیم آنچه که بیشتر از هر چیز دیگر لازم است به آن فکر کنیم این است : که در این دنیای نا بسامان و خراب و هرج و مرج که اخبارهای خوب به گوش نمی رسد و کشوری ضعیف و غنی قابل رویت   است و ثبات و نظمی ندارد آیا خداوند امنیت ما است ؟ آیا در زندگی و دارایی و موقعیت اجتماعی ما ؟ آیا ممکن است ما نیز در هیکل باشیم ولی بت در دلهایمان .
کلام خدا در (حزقیال باب ۱۴: ۴ )می گوید : به قوم موافق کثرت بتهایشان جواب نخواهم داد . او را موافق جنس خواسته های طمع کارنه اش جواب خواهم داد . ما نمی توانیم با قلب طمع کار به درون قلب خدا راه یابیم . خدا موافق آن جنسی که در ماست پاسخ می دهد .
تنها و تنها راه شکست این بت احترام به خالق و سازنده ما و ترس از او در دلهایمان است با این حال نه تنها وقتی صدای خدا را می شنویم بلکه زمانیکه صدای او را نمی شنویم به او احترام می گذاریم و در جای اول ساکن خواهد بود و خواسته ای دلمان سر بیرون نمی آورد . احترام و ترس او در دلهایمان موجب می شود که دل سرکش و بی ملاحظه ما دچار فریب نشود و محافظه کار یهای خود را مبنی بر حکمت و عقل خود ندانیم . (فیلیپیان باب ۲: ۱۲-۱۳)

About ASHNAIE

کسی‌که همهٔ این چیزها را تصدیق می‌كند، می‌گوید: «آری! من بزودی می‌آیم!» آمین! بیا ای عیسی، ای خداوند! فیض عیسی خداوند با همهٔ شما باد، آمین!

View all posts by ASHNAIE →

دیدگاهتان را بنویسید