وی برای تشریح موارد اختلاف در آموزه های تعلیمی درک با آموزه های کلیسایشان ، با شبان مسئول کنفرانس صحبت کرد . همچنین در میان مشایخ کلیسا شروع به غیبت و شایعه پراکنی نمود و غیبتهایش را با لحنی روحانی ادا می کرد تا سوء ظن همه را نسبت به درستی آموزه های درک برانگیزد .
تا هنگام شروع کنفرانس ، درک که خبر سمپاشی های گرداننده را شنیده بود ، دیگر چندان مصمم به شرکت در آن نبود. با همه اینها به کنفرانس رفت و روح القدس هم خود را به شکلی قوی نشان داد . ده ، دوازده نفر از شرکت کنندگان به واسطه حقیقتی که او تعلیم داد و به واسطه لمس روح القدس متحول شدند . پس از کنفرانس عده زیادی به نزد درک آمدند تا به او بگویند که پیغامش چقدر درست بوده است . مردم با نوشتن نامه از او به خاطر خدمتش قدردانی کردند.
اما درک به رغم همه اینها از ترس اینکه شبان ، مشایخ و دیگر رهبران در نتیجه سمپاشی های گرداننده کنفرانس چه فکرهایی در موردش خواهند کرد ، نتوانست در آنجا بماند . پس تصمیم گرفت که دیگر هرگز در آن مکان خدمت روحانی انجام ندهد . خدمت او در آن کنفرانس می توانست سرآغاز یک بیداری عظیم باشد و همه کارهایی که خدا در زندگی او و از طریق وی در زندگی دیگران انجام داده بود به بار بنشیند. اما خودناباوری و احساس ناراحتی او که عاملش اختلاف نظر با گرداننده کنفرانس بود ، همه پیروزیهای بالقوه را تحت الشعاع قرار داد .
سندرم بعد از بیداری
این گناه را می توان خیلی ساده « گناه ویژه خادمان برگزیده خداوند » نامید . خیلی ها این گناه را مرتکب می شوند و من تشویقشان می کنم درسهایی را که از زندگی ایلیا مورد بررسی قرار می دهیم ، با دقت هر چه تمامتر فرا بگیرید .
این گناه ، در زندگی ایلیا ، درست بلافاصله پس از پیروزی با شکوهش بر بالای کوه کرمل رخ داد ، یعنی درست پس از آنکه او از آسمان بر مذبح خدا آتش فرو آورد و انبیای بعل را که نتوانسته بودند از خدای دروغینشان جوابی بگیرند ، خوار و ذلیل ساخت . ایلیا در نتیجه این پیروزی مافوق طبیعی ، دستور کشتار بیش از چهارصد و پنجاه تن از انبیای بعل را صادر کرده بود ( به اول پادشاهان باب ۱۸ نگاه کنید ) . ایلیا یقینا در آن هنگام در نقطه اوج خدمت خویش قرار داشت و یک بیداری روحانی را تجربه می کرد .
ولی فرازهای بیداری روحانی غالبا فرودهایی نیز در پی دارند . بلافاصله پس از پیروزی کوه کرمل ، ایلیا را می یابیم که از ترس جانش به سوی حوریب می گریزد.
و اخاب ، ایزابل را از آنچه ایلیا کرده ، و چگونه جمیع انبیا را به شمشیر کشته بود ، خبر داد و ایزابل رسولی نزد ایلیا فرستاده ، گفت : « خدایان به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نمایند اگر فردا قریب به این وقت ، جان تو را مثل جان یکی از ایشان نسازم » ( اول پادشاهان ۱۹ : ۱-۲ )
ایزابل ، زن شرور پادشاه ، جان ایلیا را به پیروزی ای که بر انبیای بت پرست به دست آورده بود ، تهدید به مرگ کرده بود . او سوگند خورد که تا فردای آن روز ایلیا را بکشد . با وجودی که ایلیا تازه از صحنه ای که می توان آن را « بیداری روحانی » نامید ، آمده بود ، به محض دریافت تهدید ملکه ایزابل به سندرم پس از بیماری مبتلا گشت .
این گناه می تواند در زندگی خادمان خدا به سقوط منتهی گردد، حتی اگر پس از بیداری روحانی باشد. ایلیا به رویارویی با قومی شتافته بود که همگی بت پرست بودند و در این رویارویی پیروزی بزرگی به دست آورده بود . وقتی پس از یک نیمروز عربده کشی و هذیان گویی انبیای بعل ، به همه ثابت شد که خدای ایشان فاقد هر قدرتی چه برای عمل کردن و چه برای پاسخ گفتن به التماسهای آنهاست، ایلیا آتش خدای زنده را در ظرف چند دقیقه بر مذبحش فرود آورده بود . کتاب مقدس به ما می گوید که مردم با تماشای این رویداد در برابر خدای حقیقی سجده کردند . آنان فریاد برآوردند که : « یهوه او خداست ، یهوه او خداست!» ( اول پادشاهان ۱۸ : ۳۹ ) . در ظرف نیم ساعت همه قوم از خدایان دروغین روی گردانده به خدای حقیقی ایمان آوردند . قوم اسرائیل از پرستش بعل توبه کرد و به پرستش یهوه روی آورد و همه اینها در ظرف یک بعد از ظهر رخ داد . این یک پیروزی با شکوه بود ، ولی هنوز شکستی نامحسوس در راه بود .
گناه برای قوی و ضعیف
ایلیا برای خدا مردی قوی و زورآور بود. وی با کشتن انبیای بعل به تمام بحثهای دینی و الهیاتی خاتمه داد . البته من امروز این روش را توصیه نمی کنم ! در دوره عهد جدید برای به کرسی نشاندن پیغام خدا راههای دیگری وجود دارد، اما در دوره عهد عتیق حکم خدا چنین بود . ایلیا به قوت خدای قادر مطلق دست به کار شد و اسرائیل را از شر لعنت مذهبی خلاص کرد .
با این حال ایلیا پس از مقهور ساختن بت پرستان گرفتار افسردگی شدید شد . نومیدی حتی می تواند یک مرد ( یا زن) خدا را ضعیف کند. نومیدی میتواند هر کاری را که قبلا در زندگی انجام داده اید ، در نظرتان ناچیزجلوه دهد . فرقی نمی کند که به چه میزان از موفقیتهای روحانی دست یافته اید ، نومیدی باعث می شود که زندگی را از پشت شیشه ای مات ، کثیف و تیره ببینید . وقتی به آرامی به درون وجودتان خزید، صرفنظر از اینکه چه می کنید یا کلیسایتان چه ها می کند ، احساس اندوه خواهید کرد و خود را شکست خورده خواهید یافت . نومیدی کاری می کند که احساس کنید دیگر دلیلی برای ادامه دادن وجود ندارد.
این همان اتفاقی است که در مورد ایلیا روی داد . این نبی جنگاور و پر ابهت که چهارصد و پنجاه تن از انبیای بعل را در کوه کرمل شکست داده بود، اکنون با تهدید یک زن مقتدر چنان ترسید که از برای حفظ جان خود پا به فرار گذاشت .
« فقط می خواهم بمیرم »
هنگامی که ایلیا از تهدید ملکه ایزابل گریخت ، به سوی جنوب یعنی به بیابان نزدیک بئرشبع شتافت. وقتی به بئرشبع که در یهوداست رسید ، خادمش را در آنجا واگذاشت « و خودش سفر یک روزه به بیابان کرد » ( اول پادشاهان ۱۹ : ۳ ) . به زیر یک درخت اردج ( سرو کوهی ) نشست و برای خلاص شدن از زندگی دعا کرد . او گفت : « ای خداوند بس است » ( آیه ۴ ) . شاید تاکنون شما هم خود را در چنین حالتی یافته اید . شاید شما هم مثل ایلیا می گویید : « دیگر بس است . نمی توانم ادامه بدهم . دیگر قوتی برایم نمانده . آمادگی رویارویی با آینده را ندارم . به زبان ساده ، فروتنانه و انجیلی اش می خواهم از همه چیز خود را کنار بکشم .» شاید حتی نای فریاد زدن هم ندارید ولی احساس می کنید که شوق ، ایمان و شجاعتتان به انتهارسیده است .
این مرد خدا انبیای بعل را کشته بود . وقتی به حضور خدا دعا کرد ، آتش فرود آمد و مذبح بعل را ویران ساخت . پس از یک دوره خشکسالی ، وقتی او دعا کرد ، باران آمد . به واسطه خدمت قوی ایلیا ، برکت خداوند به اسرائیل بازگشت. ولی ایلیا همه کارهای را که خداوند در زندگیش انجام داده بود ، فراموش کرد و آرزوی مرگ نمود ! و حتی مایل به خودکشی بود .
در بسیاری از شهرهای که ما بدانها سفر می کنیم ، مسیحیانی را می یابیم که در اندیشه مرگ هستند . شاید همین امروز صبح یا دیشب پیش از رفتن به رختخواب ، آرزوی مرگ کرده باشید . شاید به دنبال راهی آبرومندانه برای یک مرگ سریع و خلاص شدن از زندگی می گردید . روح القدس می تواند این طرز تفکر منفی را عوض کند. عیسی آمد تا ما حیات وافر داشته باشیم . روح مرگ و خودکشی از خدا نیست .
روزی عمر ما بر روی زمین به پایان خوهد رسید – ولی تنها خدا می داند که این روز و ساعت چه هنگامی خواهد رسید . خدا هرگز این حق را به شما نمی دهد که از خودتان سلب حیات نمایید . این حق به او تعلق دارد.
عیسی وارد زندگی من و شما نشده تا فکر افسرده کننده پایان دادن به زندگی را به ما القا کند . او فرمود: « من آمده ام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن به فراوانی بهره مند شوند » ( یوحنا ۱۰ : ۱۰ ، تاکید از نگارنده است ) . اگر مدتهاست ذهنتان را با افکار نومید کننده تا حد اندیشه خودکشی مشغول داشته اید ، امروز من برایتان خبر خوشی دارم ! عیسی مسیح شما را از تمام این افکار آزاد خواهد کرد .
فرهنگ مرگ
شخصی فرهنگ کنونی ما را نه فرهنگ سرگرمی با تکنولوژی ، بلکه فرهنگ مرگ تعریف کرده است . فرهنگ ما مالامال است از موسیقی راک ، فیلمها ، ویدئوها و کتابهای منفی که همه خودکشی و مرگ را تبلیغ می کنند و آن را بزرگ می دارند . نفشه خدا این نیست ؛ ماهیت دوزخ این چنین است .
یکبار که در آلمان بودم ، مادری نگران که یک CD در دست داشت ، به نزد من آمد و از طریق مترجم به من فهماند که پسرش این CD را گوش می دهد . او نمی توانست انگلیسی بفهمد ، بنابر این قادر به درک کلماتی که در این CD گفته می شد ، نبود. منتها می گفت که پسرش مشکلات احساسی و رفتاری زیادی پیدا کرده است. وقتی کلمات موسیقی را خواندم ، علت مشکلات پسر را دریافتم . یکی از ترانه های CD شنوندگانش را عملا دعوت به تصمیم گیری می کرد که میان زندگی یا ارتکاب خودکشی ، یک راه را برگزینند: « تصمیمتان را بگیرید که آیا می خواهید زنده بمانید یا خودکشی کنید .»
وقتی عبارت فوق را خواندم ، خشم خدا بر من آمد . ببینید که شیطان از چه راههای پلیدی برای نفوذ در ذهن نوجوانان استفاده می کند ؟ چرا نوجوان باید نگران چنین تصمیم گیری ای باشد ؟ ذهن نوجوانان ما باید مشغول تصمیم گیری درباره مسائلی از این قبیل باشد که در چه رشته ورزشی شرکت کنند ، یا چه سازی بنوازند و یا در سر راه رفتن به رستوران در کدام رستوران چه غذای آماده ای بخورند – نه اینکه آیا زنده بمانند یا دست به خودکشی بزنند . باید به فکر تصمیم گیری در مورد شغل آینده یا نحوه کمک به کلیسا یا هدایت یک دوست به کلیسا باشند . اراده خدا برای فرزندان ما این است .
امروز هم همچون زمان ایلیا یک روح قوی ، سنگین و شیطانی مردم را به سوی مرگ ترغیب می نماید . اما تا زمانی که ما بر زمین زنده هستیم ، باید فکرمان تلاش هر چه بیشتر برای پادشاهی خدا باشد.
وقتی ایلیا خادمش را در بئرشبع وامی گذارد و تنها و بدون آب و آذوقه راهی بیابان می شود ، از ظاهر امر پیداست که قصد بازگشت ندارد .
و خودش سفر یک روزه به بیابان کرده ، رفت و زیر درخت اردجی نشست و برای خویشتن مرگ را خواسته ، گفت : « ای خداوند بس است! جان مرا بگیر زیرا که از پدرانم بهتر نیستم » و زیر درخت اردج دراز شده ، خوابید و اینک فرشته ای آمده او را لمس کرده ، به وی گفت : « برخیز و بخور. » و چون نگاه کرد ، اینک نزد سرش قرصی نان بر ریگهای داغ و کوزه ای آب بود . پس خورد و آشامید و بار دیگر خوابید ( اول پادشاهان ۱۹: ۴-۶ )
واقعا که رحمت خداوند چگونه است ! او حتی برای نبی غذای آماده فرستاد! ایلیا آنقدر فرسوده بود که خورد و نوشید و بار دیگر به خواب رفت . افسردگی و نومیدی می تواند باعث فرسودگی و خستگی مفرط شود! فعالیتها و خواستهای روزمره ما بر زندگی مان فشار جسمانی باورنکردنی وارد می سازند .امروزه خیلی ها با مفهوم فرسودگی و خستگی مزمن آشنا هستند. خستگی چه ناشی از کار باشد و چه خدمت برای مسیح و چه از جانب خانواده ، دیگر جزئی از زندگی خیلی از مردم شده است .
هنگامی که ما از آرژانتین به ایالات متحده مهاجرت کردیم ، آمریکا به راستی برای من سرزمین فرصتها بود . در طی نخستین روزهای اقامتم در آمریکا ، خیلی فرصتها برای خدمت به من پیشنهاد شد که می دانستم در محیط و شرایط زندگی در آمریکا خیلی زودتر از سایر جاهای دنیا خسته ام خواهد کرد .
اکنون در سرتاسر جهان با وجود پدیده اینترنت و شبکه جهانی ، حتی پس از یازده ساعت کار تازه می توان دوساعتی را هم به پاسخ دادن به ایمیل ها گذارنید . در روزگار ایلیا ، مردم می توانستند به مجرد غروب کردن آفتاب بخوابند و با طلوع آن از خواب بیدار شوند ، ولی الکتریسیته ساعات بیداری ما را افزایش داده است. ظاهرا زندگی ما روز به روز پرمشغله تر می شود . ما هم مثل ایلیا از شدت خستگی در آستانه خودر شدن قرار می گیریم . از پا در آمدن در اثر کار زیاد امروزه در میان خادمان امری شایع است .
ایلیا با تمامی دل خدا را خدمت کرده بود ، ولی دیگر خسته شده بود . وقتی فرشته برایش نان و آب آورد، آنها را خورد و نوشید و دوباره خوابید .
و فرشته خداوند بار دیگر برگشته ، او را لمس کرد و گفت : « برخیز و بخور زیرا که راه برای تو زیاده است . » پس برخاسته خورد و نوشید و به قوت آن خوراک ، چهل روز و چهل شب تا حوریب که کوه خدا باشد ، رفت . و در آنجا به مغاره ای داخل شده ، شب را در آن بسر برد . و اینک کلام خداوند به وی نازل شده ، او را گفت : « ای ایلیا تو را در اینجا چه کار است ؟ » ( اول پادشاهان ۱۹ : ۷- ۹ )
او در جواب گفت : « به جهت یهوه ، خدای لشکرها ، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنی اسرائیل عهد تو را ترک نموده ، مذبح های تو را منهدم ساخته ، و انبیای تو را به شمشیر کشته اند و من به تنهایی باقی مانده ام و قصد هلاکت جان من نیز دارند » ( اول پادشاهان ۱۹ : ۱۰ ؛ مقایسه کنید با آیه ۱۴ ).
به عقیده من ایلیا به اخباری که از کانال ناصحیح به او می رسید گوش داده بود ، هر آنچه که او هر دو بار به خداوند گزارش داد ، منفی بود . او فقط خبرهای بد داشت – اصلا از خبرهای خوش چیزی نگفت .
خداوند در پاسخ ایلیا فرمود : « بیرون آی و به حضور خداوند در کوه بایست . » زیرا خداوند می خواست عبور کند . هنگام که ایلیا بر دهانه غار ایستاد ، نخست بادی سخت وزیدن گرفت ، بعد زمین لرزه ای شد و سپس آتش شعله ور گردید ، ولی خدا در هیچ یک از این تجلیات قدرتمند نبود . او در عوض در آوازی ملایم متجلی گشت .
آمادگی نداشتن برای آتش
آن اوایل که من تازه مشغول خدمت بردن آتش خدا به میان ملتهای گوناگون شده بودم ، از اینکه برای هر کسی دعا کنم احساس اضطراب و نگرانی داشتم . به راستی برای هزاران نفر دعا می کردم و بر آنها دست می گذاشتم با این وجود مواردی پیش می آمد که حس می کردم وقتی می خواهم برای بعضی ها دعا کنم دستم به عقب کشیده می شود گویی خدا نمی خواست که برای آن شخص بخصوص دعا کنم . این امر خیلی ناراحتم می کرد . به اتاقم در هتل می رفتم و می گفتم : « خداوندا ، چه اتفاقی آنجا افتاد ؟ چرا نتوانستم برای آن فرد بخصوص دعا کنم ؟ »
خداوند کم کم به من فهماند که بعضی ها آمادگی دریافت آتش را ندارند . اگر آتش بر آنها فرود می آمد ، یا فورا آن را از دست می دادند و یا آنکه آتش هلاکشان می ساخت چون دلهایشان مالامال از نومیدی ، تلخی و تنفر است . اینگونه افراد خواهان قدرت بیشتر هستند ، ولی هنوز ترکیب اصلی دلهایشان عوض نشده است .
پس از درک این حقیقت ، هر وقت که می خواهم برای فرود آمدن آتش خدا برای کسی دعا کنم و روح القدس مانع می شود ، نخست برای بلسان جلعاد ( ارمیا ۸ : ۲۲ ) دعا می کنم تا چون مرهمی بر جان او قرار بگیرد و روحش را شفا بخشد . از خدا میخواهم تا روغن مسح کننده و شفا بخش خود را بر دل آن شخص بریز و زخمهایش راشفا دهد . به خوبی می دانم که وقتی خداوند او را شفا داد ، آن وقت خود وی آتش خدا را دریافت خواهد نمود و آن را حفظ نیز خواهد کرد .
به یاد آورید که چگونه در لحظه ای که ایلیا نیازمند و درمانده بود، خدا به او خدمت کرد. او به جای انکه از میان تندباد و زمین لرزه و آتش ظاهر شود ، با آوازی ملایم آمد اگر با نومیدی دست به گریبانید و دچار افکار منفی مالیخولیایی شده اید ، بگذارید آواز ملایم خدا جانتان را در بر بگیرد . اگر از افسردگی مزمن رنج می برید ، بگذارید آواز ملایم کلام خدا وارد وجودتان شده از درون شفایتان دهد .
وقتی ایلیا آواز ملایم خدا را شنید ، روی خود را با ردایش پوشاند، از تاریکی غار خویش به در آمد و بر دهانه آن ایستاد . پس بار دیگر آن آواز ملایم را شنید که از او می پرسد : ای ایلیا تو را اینجا چه کار است ؟ در اینجا ایلیا باز همان پاسخی را داد که قبلا داده بود :
او در جواب گفت : « به جهت یهوه خدای لشکر ها ، غیرت عظیمی دارم زیرا که بنی اسرائیل عهد تو را ترک کرده ، مذبح های تو را منهدم ساخته اند و انبیای تو را به شمشیر کشته اند و من به تنهایی باقی مانده ام و قصد هلاکت جان من نیز دارند ( اول پادشاهان ۱۹ : ۱۴ ).
حتی با وجودی که خدا به طرز اعجازآمیزی احتیاجات شدید ایلیا را رفع کرده بود، باز نبی نتوانست منظور خدای خویش را دریابد . هنوز فکر می کرد باید به نگرانی و غصه ادامه دهد، چرا که همه چیز به هم ریخته و ناجور است . او احساس می کرد که حق دارد افسرده و ناامید باشد. ولی این بار خدا دستور دیگری به او داد:
پس خداوند به او گفت : روانه شده ، به راه خود به بیابان دمشق برگرد ، و چون برسی ، حزائیل را به پادشاهی ارام مسح کن ، و ییهو ابن نمشی را به پادشاهی اسرائیل مسح نما ، و الیشع بن شافاط را که از آبل محلوه است ، مسح کن تا به جای تو نبی بشود . ( اول پادشاهان ۱۹ : ۱۵-۱۶ )
ایلیا خبر نداشت که هنوز بهترین ها در انتظارش است . در واقع خداوند می خواست به ایلیا بگوید : « تو آغازگر یک انقلاب دینی در میان ملتت بوده ای . اکنون تو را میفرستم تا با ایجاد یک دگرگونی سیاسی کار خود را به کمال برسانی . » کار بیداری روحانی هم همین است . تا زمانی که وجود ما نتواند بر نظام قانونگذاری و سردمداران حکومت تاثیر بگذارد ، بیداری کامل نمی شود .
بیداری در عرصه سیاسی
جان وسلی ، بنیانگذار جنبش بیداری متدیست ، کار خود را از موعظه برای معدنچیان سده هجدهم انگلستان آغاز کرد . در تاریخ آمده که معدنچیان پس از پایان کار روزانه ، در حالی که هنوز خاک زغال سنگ روی صورتشان را پاک نکرده بودند ، برای شنیدن موعظات او جمع می شدند . هنگامی که سخنان وسلی دلهای آنان را به تکان می آورد ، اشکهایشان روی گونه ها جاری می شد و رگه هایی سفید روی صورت سیاه شده شان ایجاد می گشت . ولی وسلی به خدمت کردن در میان کارگران معدن بسنده نکرد. سرانجام موعظه ها و تعالیم او به پارلمان انگلستان راه پیدا کرد . قوانین شروع به عوض شدن کردند . اولین بار تعالیم وسلی بذر صدور فرمان آزادی بردگان را کاشت .
خواست خدا این است که کاری را که در زندگی ما آغاز کرده به اتمام برساند. کار او در وجود ما مستلزم چیزی فراتر از دگرگونی دینی در دلهایمان است – خیلی فراتر از برکت یکشنبه ها . کار او بر همه جنبه های زندگی ما اثر خواهد گذاشت . قوت خدا ، خوشی خداوند و قدوسیت او باید بر تمام روزهای هفته ما تاثیر بگذارند .
خدا می خواست کاری را که در زندگی ایلیا آغاز کرده بود ، به کمال برساند . شاید ایلیا فکر می کرد که دیگر کارش تمام شده . شاید او آنقدر ناامید بوده که می خواسته خود را کنار بکشد. حتی شاید می خواسته بمیرد .ولی خداوند عملا به او گفت : « من هنوز با تو کار دارم . این اصلا به توان تو بستگی ندارد . من تمام نیازهای تو را از پیش برآورده کرده ام. اکنون زمانش فرا رسیده که تو جانشین خود را مسح نمایی ؛ وقتش رسیده که کسی را پرورش دهی تا بعد از تو بایستد . »
نکته مهم اینجاست که نباید فراموش کنیم که کار خدا به هر صورت – با، یا بدون وجود ما – به انجام خوهد رسید . اگر به درون غار نومیدی و دلسردی بخزیم و هنگامی که خدا در زندگیمان وارد می شود ، از بیرون آمدن خودداری کنیم ، او خیلی زودتر از انچه بتوانیم تصورش را بکنیم جایمان را به دیگری خواهد داد . یادم هست که وقتی بچه بودم ، پدرم یکبار درباره این مطلب موعظه کرد . از آن زمان به بعد همیشه حواسم را جمع کرده ام که هرگز تا این اندازه ناامید و دلسرد نشوم که خدا جایم را به دیگری بدهد. دوست دارم تا زمانی که خدا با من کار دارد ، به خدمت او در آن زمینه ای که مرا دعوت کرده ادامه دهم.
اگر ایلیا پافشاری کرده در درون غار می ماند و برای شنیدن آواز خدا بیرون نمی آمد ، ممکن بود مسح خود را از دست بدهد. ولی چون به آواز ملایم او لبیک گفت ، خدا هم اجازه داد دستیاری را برای کمک به خود مسح نماید . این دستیار عاقبت خدمت ایلیا را به ارث برد و نصیب مضاعف از روح و مسح وی را یافت.
ویژگی های ناامیدی
آیا می توانید سرآغاز نومیدی و یاس را تشخیص دهید ؟ آیا می توانید غوغاها و چالشهای زندگی خود را از قدرت فلج کننده نومیدی جدا کنید ؟ هفت ویژگی مشترک هست که در وجود همه کسانی که پا را از آستانه نومیدی به داخل گذاشته اند می توان سراغ گرفت . این نکات به شما کمک می کنند که ببینید آیا شما هم جزو این دسته از افراد هستید یا خیر.
۱- فرد ناامید می ترسد
دلیلی وجود ندارد که ایلیا به مرگ فکر کند . او کسی بود که هرگز روی مرگ را نمی دید – قرار بود با ارابه های آتشین به آسمان بالا برده شود ! با این حال به خاطر نومیدی ، از ترس جان خود گریخت .
چند سال پیش ، خستگی بیش از حد باعث بروز چندین مشکل جسمانی شدید در من شد . یکی از اعضای کلیسا که پزشک بود ، همان درمانی را که از آن می ترسیدم برایم تجویز کرد – هفت روز استراحت مطلق و دست کشیدن از خدمت ! به اتفاق همسر و فرزندانم برای استراحت به مزرعه ای رفتیم . در خلال روزهایی که در تعطیلات می گذراندم یکی از دوستان شبانم تلفنی با من تماس گرفت و از من پرسید:« آیا می ترسی ؟ »
با وجودی که در این باره اصلا با هم صحبتی نکرده بودیم ، این پرسش مرا متوجه کرد که در آن موقعیت زمانی از هر طرف ترسهای گوناگون به من حمله ور شده اند ، پس به او پاسخ مثبت دادم .
او در جوابم گفت : « می خواهم بدانی که شیطان درست از همان ناحیه ای به تو حمله ور می شود که قرار است خدا در آن قسمت تو را تجهیز و تقویت نماید .» به عبارت بهتر او میخواست به من بگوید که من در آینده قوت و توان بسیار زیادی خواهم داشت ، و شیطان آمده تا مرا از همین نقطه بترساند . همین عبارت طوری به شفای من منتهی گشت که هیچ چیز دیگر نمی توانست این کار را برایم انجام دهد .
ایلیا از همان ناحیه ای مورد حمله قرار گرفت که قرار بود عطایی ویژه از سوی خدا دریافت کند . او اصلا قرار نبود بمیرد. بلکه تقدیر این بود که به آسمان برده شود. از این رو شیطان با مورد تهدید قرار دادن جانش او را ترسانید .
بسیاری از ترسهای ما کاملا بی اساسند . شیطان متخصص سقط جنین است . او سعی می کند عطایای که خدا در وجود ما نهاده از میان بردارد . آژانس حفات محیط زیست که در راستای محدود کردن میزان آلودگی ها و سموم وارده به هوای آزاد فعالیت می کند، در مقاله ای که اخیرا منتشر کرده می گوید که آلودگی هو در داخل خانه یا دفتر کار بعضی از مردم خیلی بیشتر از آلودگی بیرون است و برخی از این آلوددگی ها سرطان زا نیز هستند . دیگر آلودگی ها هم می توانند ناراحتی های جسمانی نظیر آسم و حمله قلبی را در مبتلایان تشدید نماید .
معضل آلودگی داخلی در سالهای اخیر به دلیل تلاشهایی که برای جلوگیری از اتلاف انرژی صورت گرفته بیشتر شده است . بخشی از این حادتر شدن معضل به خاطر این است که اکنون بشر می داند چگونه ساختمانها را عایق بندی کند ، از این رو هوای تازه به درون خانه یا محل کار موارد نمی شود. اگر هوای داخل خانه به پاکی هوای کوهستان بود ، این عایق بندی خیلی هم خوب بود – ولی معمولا چنین نیست . هوای داخلی فضاهای در بسته معمولا سنگین و آلوده است . من به شخصه یکی از کسانی هستم که دوست دارم در اتاقی که می خوابم پنجره ها باز باشند تا از هوای آزاد بهره مند شوم. همسرم برعکس پنجره های بسته را ترجیح می دهد.
بررسی های انجام شده نشان می دهند که عموم مردم جهان در خانه در معرض آلودگی شدید به مواد سرطان زا هستند . سازمانهایی تاسیس شده که در مورد این موارد و نحوه مقابله با آنها به مردم آگاهی می دهند . من در زمینه آلودگی هوا صاحب نظر نیستم ، ولی در حال که مقاله مزبور را میخواندم به این فکر افتادم که وضعیت کلیسا هم به همین گونه است . بعضی از آلودگی هایی که ما در دلهایمان ، افکارمان ، خیالاتمان – و خلاصه در درون چهار دیواری کلیساهایمان داریم ، ظاهرا بسیار مشکل آفرین تر از همه ضعفهای موجود در دنیای بیرون است .
وقتی ایزابل برای ایلیا پیغام فرستاد که : « تو را خواهد کشت » ، ایلیا به سندرم « آلودگی خارجی » مبتلا نبود . مرض او ابتلا به « آلودگی داخلی » بود . مشکل او ناامیدی درونی خودش بود ؛ نگرش و اندیشه او اشتباه بود . با وجودی که خدا از پیش مقدر کرده بود که او هرگز نمیرد ، این آلودگی درونی باعث شد که وی تهدید خارجی را باور کند و از ترس جان خود بگریزد . لازم بود او از این آلودگی هراس زا خلاصی پیدا کند . لازم بود هوایی تازه یعنی هوای روح خدا و مسح او را استنشاق نماید .
خداوند همان گونه که در مورد ایلیا عمل کرد . می خواهد دلها و افکار ما را نیز پاکسازی نماید ، تا بتوانیم از ترسهایمان رها شویم .
۲- شخص ناامید خود تصمیم می گیرد که چه موقع برایش بس است
این خدا نبود که به ایلیا گفت : « دیگر بس است . حالا می خواهم تو را به استراحت بفرستم . حالا می خواهم تو را به آسمان ببرم .» این خود ایلیا بود که چنین تصمیمی گرفت و به خدا گفت که به آخر خط رسیده و دیگر ظرفیت ندارد ! ناامیدی اینگونه عمل می کند ؛ یعنی برای ظرفیت ما محدودیتهای کاذب به وجود می آورد.
نا امیدی باعث می شود که به خدا بگوییم که کی قرار است دست از خدمت به او بکشیم . ناامیدی نمی گذارد از خدا بپرسیم که آیا باز هم باید ادامه دهیم یا نه و اگر قرار است ادامه دهیم پس قوتش را بطلبیم.
هنگامی که در سفر آسیا بودم ، مقاله ای در مورد مردم هنگ کنگ خواندم که می گفت در این شهر آمار برهم فشردن و برهم ساییدن دندانها بسیار بالا است . داشتن زندگی پر استرس در میان مردم هنگ کنگ بسیار شایع است و از این بابت خسارات زیادی به بهداشت دندانهای آنان وارد شده . کسانی که دندانهای خود را برهم می سایند حتی خودشان از این موضوع آگاهی ندارند ؛ اغلب این اتفاق در خواب می افتد .
بعضی از کسانی که با استرس زندگی می کنند ، چنان عصبی و نگرانند که حتی در شب قادر به استراحت نیستند . حتی اگر هر شب هشت ساعت کامل بخوابند ، خوابشان چنان آشفته است که بامداد خسته تر از شب گذشته از بستر بر می خیزند . استرس عارضه ای است در آمریکا- و سراسر دنیا – تقریبا همه بدان مبتلا می باشند . گاهی ما چنان از زندگی پراسترس خود خسته می شویم که به خداوند می گوییم « دیگر بس است .»
خواهش میکنم خوب دقت کنید: شاید شما به اندازه کافی استرس داشته اید – اما به اندازه کافی به خدا خدمت نکرده باشید . خدا برای تک تک ما برنامه ای جداگانه دارد . برای من نقشه ای و برای شما هم نقشه ای دیگر دارد . خدا برای آینده ما برنامه زمان بندی شده با شکوهی در نظر گرفته . ولی وقتی تصمیم به کنار کشیدن می گیریم ، مشکل می آفرینیم . اراده خدا این نیست که ما به میل خود برنامه او را نیمه کاره رها کنیم . شما مالک زندگی خویش نیستید؛ از این رو نمی توانید به خدا بگویید که چه موقع برای پایان دادن به پروژه اش مناسب است !
دعای من این است که آتش خدا بر زندگی شما فرود آید و آن وقت بگویید : « خداوندا ، من هرگز خود را کنار نمی کشم ، می دانم که ممکن است ضعیف شوم و ناله سر دهم ، ولی با قدرت عیسی در زندگیم از خدمت به تو دست نمی کشم .»
۳- فرد ناامید اظهار عدم پیشرفت می کند
آنانی که در زندگی خود با نومیدی دست به گریبانند ، خیلی زود می گویند که در کلیسا هیچ اثری از بیداری نیست و در فلان جلسه حضور خدا دیده نمی شود . گویی اینان می خواهند برای هر موضوعی بانگ وامصیبتا سر بدهند .
شبانی را به خاطر دارم که در شهر لاپلاتا به کلیسایی که آن وقتها شبانش بودم ، آمد . او شنیده بود که ما با خداوند ملاقات داشته ایم و به قوت روح القدس در جماعتمان آیات و معجزات به ظهور رسیده است. در مدتی که او در کلیسای ما بود برایش دعا کردیم . ولی یکی از انتظامات کلیسا هنگام خروج وی ناخواسته شنیده بود که وی به دستیارانش می گوید : « اینجا هیچ خبری نیست ، اصلا چرا ما به اینجا آمده ایم ؟ »
ولی داستان به همینجا ختم نیافت . چند هفته بعد خبری دیگر به من رسید . وقتی شبان مذکور به کلیسای خود برگشت ، هنوز نمی دانست همان موقع که برایش دعا کردیم ، آتش خدا را یافته است. تصورش بر این بود که نزول آتش خدا با غلیانهای شدید احساسی همراه خواهد بود ، در صورتی که او اصلا چیزی حس نکرده بود . اما هنگامی که کتاب مقدسش را گشوده بود تا موعظه را شروع کند ، ناگهان حضور خدا جلسه را فرو گرفته جنبشی نوین در آنجا آغاز شده بود . این مرد آموخت که آتش قدوسیت یک احساس نیست ، بلکه عمل موثر و بی چون و چرای روح القدس در زندگی ماست .
من به کشور خودم ، آرژانتین می اندیشم که موجهایی از قدرت خدا را تجربه کرده است . در برخی از جلسات بیداری ما در گذشته ، قوت خدا چنان شدید بود که با خود فکر می کردید که به آسمان رفته و باز گشته اید ، با این حال در آرژانتین کسانی – حتی در میان رهبران کلیسا – هستند که برای نوشتن مقالاتی در باب عدم وجود هرگونه بیداری روحانی در کشور کاغذ و جوهر حرام می کنند .
شاید در شهرهای آنان هیچ بیداری روحانی به وقوع نپیوسته باشد. آنان همچون ایلیا می گویند : « به جهت خدای لشکرها ، غیرت عظیمی دارم ، و من به تنهایی باقی مانده ام و هیچ کس پارسا نیست . » آدمهایی از این دست ، دیگران را غمگین می سازند . آنها منفی بافی می کنند ؛ عملا دوست دارند مر گ بیداری را اعلام کنند . به جای آنکه از آنچه روح القدس انجام داده تجلیل به عمل آوردند ، روی کارهایی که هنوز انجام نداده انگشت می گذارند . مردم دوست دارند مدام عیب جویی کنند و بگویند که هیچ پیشرفتی صورت نگرفته است.
شاید شما هم با خداوند مخالفتی خاموش داشته اید و هیچوقت آشکارا سر به طغیان برنداشته اید ؛ بر سر خدا یا رهبرانتان فریاد نزده اید ، ولی در دل خود از سرخوردگی و نومید در رنجید . شاید دیگر دست کشیده اید . شاید مثل ایلیا عطایا ، وقت ، منابع و خلاصه هر چه داشته اید را با خود به غاری برده ، زانوی غم بغل گرفته اید .
شاید برای خود دلایلی داشته باشید . ممکن است دلیلتان تهدید به مرگ از سوی ایزابل نباشد . ولی شاید رهبر کلیسایتان شما را آزرده خاطر ساخته . شاید همسرتان خانه را ترک گفته و با دیگری رفته است . شاید بر درد و اندوه خود فایق آمده اید ، ولی نتوانسته اید از چنگال ناامیدی که به سویتان حمله ور شده رهایی یابید. شاید خطاب به خدا فریاد بر می آورید که : « اگر واقعا آنجا بودی ، همه چیز فرق می کرد . آنچه من آموخته ام این است که نمی شود کاملا به تو اعتماد کرد . »
آیا فقط برای نجات خود به خدا توکل دارید و نه برای چیز دیگر ؟ آیا چون آخرین باری که در کلیسا دست به کاری زده اید و کارها خوب پیش نرفته ، ناامید شده اید و دیگر نمی خواهید خود را درگیر مسائل کلیسایی کنید ؟ وقتی نمی فهمند که بر سر خدمت قبلی شان چه آمده ، دیگر رغبتی به خدمت بعدی پیدا نمی کنند . باید در برابر کشش نومیدی که باعث می شود جزیی از « تماشاچیان منفعل » بشویم – و در بسیاری از کلیساها همیشه می توان تعدادی از انها را یافت – مقاومت کنیم .
خطای ناامیدی می تواند به هر مسیحی که خدا را سی ، چهل یا حتی پنجاه سال در کلیسا خدمت کرده ، حمله کند . می تواند به صورت گلایه ای پرهیزکارانه تغییر قیافه دهد و مثل پدیده ای دین دارانه به نظر برسد . اما چکیده اش چیزی نیست جز نومیدی از خدا .
۴- فرد ناامید از فرط اندوه از پا در می آید
یک جور اندوه عاطفی وجود دارد که چنان شدید و مشکل آفرین است که می تواند بدن را از لحاظ جسمانی ضعیف و فرسوده نماید . ایلیا چنان از نظر جسمانی خسته بود که دوباره به خواب رفت . فرشته مجبور شد دو بار به سراغش آمده از خواب بیدارش کند و نان و آب به او بخوراند . افسردگی حتی می تواند سیستم ایمنی بدنتان را ضعیف و شما را در برابر بیماریها آسیب پذیر سازد؟ همچنین افسردگی مردم را به سوی داروها و روشهای درمانی ناسالم سوق می دهد .
۵- فرد ناامید خود را کنار کشیده ، پنهان می سازد
بعضی ها چنان فریب خورده و گیج هستند که فکر می کنند با روحیه منفی خود دارند به خدا لطف می کنند و اعتقادشان بر این است که همه تلخی ها و کج خلقی ها و کنار کشیدن از دیگران و انزجار و دوری از آنها به خاطر این است که بقیه در اشتباه هستند . آنها تصور می کنند که فقط خودشان درست هستند . مدام شهید نمایی می کنند . هروقت که وسوسه می شوم به این فکر بیفتم که از دیگران روحانی ترم ، می فهمم که نزدیک است به تله بیفتم . این راهی بسیار پرخطر است و دیر یا زود دامی در کمین انسان گسترده شده. خدا ما را خوانده تا از این راه پرهیز کنیم چرا که بن بست است .
خیلی از مردم – از جمله خود من – عادت دارند مرتبا از این کانال تلویزیون به آن کانال بپرند . وقتی من پای تلویزیون می نشیم ، دوست دارم هر چه از آنتن دریافت می شود را در آن واحد ببینم . ما در عصر گزینه های متعدد زندگی میکنیم ، ولی با این وجود باز آرام و قرار نداریم . آدمهایی هستند که به همان راحتی که کانال تلویزیون را عوض می کنند ، کلیسای خود را عوض می نمایند . شاید ایشان با خود می گویند: « من از برنامه این ماه کلیسا خوشم نمی آید » پس کلیسای خود را عوض می کنند و هیچوقت به یکجا وصل نمی شوند . این چنین افرادی به هیچ چیز علاقه ندارند .
آدمهای افسرده غالبا جزو کسانی هستند که کلیسای خود را دائما عوض می کنند . احساس بی قراری می کنند . ولی تصورشان بر این است که از غیرت مذهبی خویش پاسداری می نمایند . آنان حتی گاهی فکر می کنند که خدا ایشان را به فلان کلیسا فرستاده تا شبانش را اصلاح کنند .اما نمی توانند در هیچ کلیسایی ریشه بدوانند چون هیچ کلیسایی به اندازه کافی برایشان روحانی نیست .
۷- شخص ناامید انجام نقشه خدا را در نظر نمی گیرد و غافل از این است که هنوز بهتری در راه است
ایلیا نمی دانست که خدا می خواهد کاری را که به او محول کرده ، تا به آخر انجام دهد و آن را به کمال برساند . او قرار بود حزائیل و ییهو را به عنوان پادشاه دو ملت مسح نماید و سپس الیشع را به جانشینی خویش منصوب و مسح کند . احتمالا این بزرگترین و دیرپاترین کاری بود که او قرار بود برای خدا و پادشاهیش انجام دهد . شیطان دوست دارد مسیحیان را از دور مسابقه خارج کند . خصوصا آنان را که در دور آخر هستند و پیروزی بزرگی در انتظارشان می باشد . باید نسبت به نقشه های دشمن هوشیار باشیم و دعا کنیم که خدا ما را حفظ کند و نگاه دارد تا نقشه ای که خود برای ما در نظر دارد تا به آخر اجرا شود.
اگر قبلا بر این باور بوده اید که حق دارید خود را از دیگران جدا سازید یا به خدا ( با به شبانان یا رهبران روحانی تان ) اعتماد نکنید ، بدانید که ممکن است از آنچه که من معضل مذهبی اش می نامم ، لطمه ببینید . دعای من این است که به حضور خداوند بیائید و این معضل را به پای صلیب عیسی بیندازید . با میل و رغبت ناامیدی خود را با امید، ایمان و قدرت مبادله نمایید .
در هم شکستن الگوی قدیم
اگر مدتی طولانی است که با ناامیدی زندگی کرده اید ، برای تغییر روش در نحوه نگرش و ابراز واکنش به واقعیت پیرامون خویش ، به زمان کافی نیازمندید . لوقا ۲۲ به شما اصولی معرفی می کند که می توانید از آنها پیروی نمایید :
سپس عیسی بیرون رفت و بنا به عادت ، راهی کوه زیتون شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند . چون به آن مکان رسیدند ، به ایشان گفت : « دعا کنید تا در آزمایش نیفتید .» سپس به مسافت پرتاب سنگی از آنها کناره گرفت و زانو زده ، چنین دعا کرد : « ای پدر ، اگر اراده توست ، این جام را از من دور کن ؛ اما نه خواست من ، بلکه اراده تو انجام شود . » آنگاه فرشته ای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت کرد . پس چون در رنجی جانکاه بود ، با جدیتی بیشتر دعا کرد ، و عرقش همچون قطرات خون بر زمین می چکید . چون از دعا برخاست و نزد شاگردانش بازگشت ، دید از فرط اندوه خفته اند . ( لوقا ۲۲ : ۳۹ – ۴۵ )
اجازه بدهید اصول نهفته در این آیات را از نزدیک و با دقت بیشتر مورد بررسی قرار دهیم .
ما باید به طور کامل تسلیم اراده خدا باشیم ( آیه ۴۲ )
باید توکل کردن به خدا را یاد بگیریم ، حتی اگر از کل فرایند چیزی نفهمیم . باید خشم و تلخی ناشی از موضوعاتی که موجب لطمه یا دلسردی ما شده اند را رها کنیم و در این مشکلات خدا را مقصر ندانیم ، چون ما مثل خدا همه جوانب را نمی توانیم ببینیم . دید ما با دید خدا فرق می کند . سلیمان که حکیم ترین مرد روی زمین بود ، در جامعه ۳ : ۱۱ چنین می گوید : « او هر چیز را در وقتش نیکو ساخته است و نیز ابدیت را در دلهای ایشان نهاده ، به طور ی که انسان کاری را که خدا کرده است ، از ابتدا تا انتها دریافت نتواند کرد.»
کتاب مقدس به ما می آموزد که راههای خدا کاملند . با این حال هر وقت اوضاع به هم می ریزد ، ما چه راحت خدا را مورد سرزنش قرار می دهیم ! آنکه دچار اشتباه می شود انسان است ، نه خدا . در رومیان ۳:۴ می خوانیم : « حتی اگر همه انسانها دروغگو باشند ، خدا راستگو است . » به عبارت دیگر خدا درست است و ما نادرست .
عیسی در شبی که قرار بود فردایش بر صلیب شود ، درضمن دعا خواهش و میل خود را با خواست خدا مغایرت داشت بر زبان آورد : « ای پدر ، اگر اراده توست ، این جام را از من دور کن ؛ اما نه خواست من ، بلکه اراده تو انجام شود.» ( لوقا ۲۲ : ۴۲ ) . آنچه در دل دارید را به خدا بگوئید . همه را به خداوند بسپارید و او چیزی تازه به شما عطا خواهد فرمود .
تسلیم اندوه نشوید ( آیه ۴۴ )
لوقا ۲۲ : ۴۴ می گوید : پس چون در رنجی جانکاه بود ، با جدیتی بیشتر دعا کرد . » عیسی غمگین بود ولی تلخ نه . او نا امید و سرخورده نبود . او در غار خود مخفی نشد. او با رضایت قلبی حاضر شد ، صلیب بر دوش در خیابانهای اورشلیم گام بردارد و به سوی تپه جلجتا برود . ما هم باید از الگوی عیسی پیروی نماییم . تسلیم اندوه نشوید . توجه داشته باشید که شاگرادان از فرط اندوه خفته بودند . در کلیسا عده ای وجود دارند که – دست کم از لحاظ روحانی – خوابیده اند ، چون از فرط اندوه فرسوده و خسته شده اند . چیزهایی هست که خود ما قادر به حلشان نیستیم ، ولی می توانیم با غمهایمان به نزد عیسی بیاییم . او بارهای ما را بر دوش خود میگیرد. همان گونه که کلام او به ما می آموزد :
بیائید نزد من ، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران ، که به شما آسایش خواهم بخشید . یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید ، زیرا ملایم و افتاده دل هستم، و در جانهای خویش آسایش خواهید یافت . چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک . ( متی ۱۱: ۲۸ – ۳۰ )
عیسی شما را در بر خواهد گرفت و قلبی نو و روشی نو برای اندیشیدن به شما خواهد بخشید . کلام خدا چنین تعلیم می دهد که با نو شدن ذهنمان ، دگرگون خواهیم شد ( رومیان ۱۲ : ۲ ) . عیسی یاری مان خواهد کرد تا طوری دیگر بیندیشیم و طوری دیگر عمل کنیم .
دعا کنید تا در وسوسه نیفتید
اگر ناامید هستید ، احتمال اینکه در دام گناهان دیگر بیفتید ، بسیار است . دعا کنید که در آزمایش نیفتید . این فراخوانی اضطراری است برای آنانی که در مسیر ناامیدی قرار گرفته اند . چاره ای جز بازگشت از این مسیر ندارید . یکی از جدیدترین هشدارهای کتاب مقدس این است : « مواظب باشید کسی از فیض خدا محروم نشود ، و هیچ ریشه تلخی نمو نکند ، مبادا موجب ناآرامی شود و بسیاری را آلوده کند » ( عبرانیان ۱۲ : ۱۵ ) . تلخی ، اگر در صدد علاجش برنیایید ، می تواند زندگی مسیحی تان را نابود سازد .
به جان خود بگویید که چه باید باید انجام دهد
نگذارید جانتان به شما بگوید که چه کار بکنید . سراینده مزمور می دانست که ما می توانیم اقتدار خود را بر احساسات سرکش و عنان گسیخته خویش اعمال نماییم .
ای جان من چرا منحنی شده ای ؟ و چرا در من پریشان گشته ای ؟ امید بر خدا دار. زیرا که او را باز حمد خواهم گفت ، که نجات روی من و خدای من است ( مزمور ۴۳ : ۵ )
سراینده مزمور با جان خود سخن می گفت . او دیوانه نبود ، بلکه به خوبی می دانست که این اقتدار را دارد که به جان خویش فرمان دهد .
اگر به غرق شدن در نومیدی ادامه دهیم ، پیوسته احساس قربانی بودن خواهیم کرد . حتی ممکن است احساس کنیم که خدا باید به ما توجه بیشتری بکند. بعضی ها می خواهند با تاسف خوردن به حال خویش ، ترحم خدا را برای خود بخرند . حتی بعضی ها ممکن است از خدا انتظار احساساتی شدن و در نتیجه به یاری برخاستن داشته باشند . من از روی تجربه شخصی ام می توانم بگویم که خدا اینگونه عمل نمی کند . هرگاه من دچار اوقات تلخی روحانی می شوم و یا احساس قربانی بودن می کنم ، هیچ نتیجه ای نمی گیرم . اکنون بهتر می دانم که دیگر هرگز نباید از این تاکتیک استفاده کنم . او حتی یکبار هم به کارهایی که من برای جلب توجه و ترحمش کرده ام اعتنا نکرده است ! دیگر سعی نمی کنم با گرفتن حالت یک قربانی ،دل خدا را تحت تاثیر قرار دهم. در عوض می کوشم با ایمان خود به خدا برسم. شما چطور؟ آیا می خواهید به خدا برسید ؟
دعای توبه
پدر ، شکرت می کنیم که از طریق کلامت از افکار ما گره گشایی می کنی و ما را از سردرگمی در می آوری . شکرت می کنیم پدر که راه را به ما نشان می دهی و عقده های حقارت و ترس را از زندگی ما می زدایی.
خداوند ، خدای قادر مطلق ، به نام عیسی از تو می خواهیم که آمده ما را از ناامیدی رهایی دهی. هیچ چیز برای تو ناممکن نیست. دعا می کنیم که روح تو ما را ملاقات و تبدیل نماید . امید را جایگزین ناامیدی بساز .
فرشتگان را برای کمک به ما بفرست . به خاطر آنکه ما را در برابر دشمن حفظ می کنی از تو متشکریم . به ما قوه تشخیص ببخش تا افکار خود را بشناسیم . ما را از افکاری که از تو سرچشمه نمی گیرند ، برهان و پاکمان بساز به نام عیسی مسیح ، آمین