صوفر
1-2ایّوب، سخنان تو مرا متأسف ساخته و دیگر نمیتوانم صبر کنم، مجبورم که جوابت را بدهم.
3سخنان تو توهینآمیز بودند،
امّا من میدانم که چگونه به تو جواب بدهم.
4میدانی که از زمان قدیم
از وقتیکه انسان برای اولین بار بر زمین نهاده شد،
5سعادت و خوشی مردم بدکار، همیشه ناپایدار بوده است.
6آنها هرقدر در زندگی پیشرفت کنند
و جاه و جلالشان سر به فلک بکشد،
7سرانجام مانند فضلهٔ خود دور انداخته شده، برای همیشه نابود میگردند
و آشنایانشان میگویند:
«آنها کجا هستند؟»
8همچون خواب و خیال محو میشوند،
و دیگر دیده نخواهند شد
9بدکاران دیگر دیده نخواهند شد و از جایی که زندگی میکردند برای همیشه ناپدید میگردند.
10فرزندانشان از مردم فقیر گدایی میکنند و همهٔ آنچه را که از مردم بزور گرفته بودند، پس میدهند.
11بدنهایشان که زمانی جوان و نیرومند بود،
به گور میرود و خاک میشود.
12-13آنها از شرارت لذّت میبرند
و طعم آن، دهانشان را شیرین نگاه میدارد،
14امّا آنچه را که خوردهاند، در شکمشان ترش کرده،
به زهرمار تبدیل میشود
15و ثروتی را که بلعیدهاند، قی میکنند.
خدا همه را از شکمشان بیرون میکشد.
16آنچه را که خوردهاند،
مانند زهر مار آنها را مسموم کرده، هلاک میسازد.
17آنقدر زنده نمیمانند
که از نعمات روغن زیتون، شیر و عسل بهرهای ببرند
18و از دارایی و اموال خود استفاده کنند
و لذّت ببرند.
19زیرا آنها به مردم مسکین ظلم نموده، مال ایشان را غصب کردند
و خانهای را که خودشان نساخته بودند، بزور گرفتند.
20در اندوختن ثروت، حریص هستند و قناعت ندارند.
21از مالی که دزدیدهاند، چیزی برایشان باقی نمیماند
و خوشبختی آنها از بین خواهد رفت.
22در اوج سعادت، ناگهان مصیبت و بدبختی بر سرشان میآید
و رنج و مصیبت دامنگیرشان میشود.
23در وقتیکه همهچیز دارند و شکمشان سیر است،
به غضب خدا گرفتار میشوند.
24از شمشیر آهنین فرار میکنند،
امّا هدف تیر برنزی قرار میگیرند.
25وقتی تیر را از بدنشان بیرون میکشند،
نوک برّاق آن جگرشان را پاره میکند
و وحشت مرگ آنها را فرا میگیرد.
26همهٔ مال و ثروتی را که اندوختهاند، نابود میشود
و آتش ناگهانی، باقیماندهٔ دارایی آنها را از بین میبرد.
27آسمانها گناهانشان را آشکار میسازند
و زمین برضد آنها گواهی میدهد.
28در اثر خشم خدا
همهٔ اموالشان تاراج میشود.
29این است سرنوشت مردم بدکار
که خدا برایشان تعیین کرده است.