ایلیا نام یکی از انبیای بزرگ اسرائیل از اهالی تِشْبی که در جِلْعاد ساکن و در دوران اخاب، اخزیا و یهُورام میزیسته، بوده است. تمامی دوران زندگی او در بلند کردن و سرفراز کردن نام یهوه بوده است. در اولین قسمتی که کتاب مقدس از وی نام میبرد در حضور اخاب است که در مورد عدم ریزش باران نبوت میکند و مدت سه سال و نیم بارن نمیبارد و خشکسالی همه جا را فر میگیرد. خداوند از وی میخواهد که آنجا را ترک کرده و به طرف مشرق، در کنار رود کَرِیت در نزدیکی اردن برود. پس از آنکه رود کریت خشک میشود خداوند وی را به صَرَفَه که نزدیک صیدون است فرستاده و به خانه بیوه زنی هدایت میکند و وی برای مدت دو سال در آنجا میماند و روغن و آرد آنان را برای خوراک برکت داده و پسر بیوه زن را که مرده بوده به حیات باز میگرداند.
پس از سه سال خداوند از ایلیا میخواهد که برود و خود را به اخاب نشان دهد. ایلیا در ابتدا به عوبدیا که از خادمین اخاب و مرد ایمانداری بوده، برخورد میکند و سپس خود را به اخاب نشان میدهد. اخاب با اِیزابَل، دختر اَتْبَعْل، پادشاه صیدونیان ازدواج کرده و بت بعل متعلق به صیدونیان را پرستش و در سامره یک بتخانه و قربانگاه برای بعل ساخته و سپس به ساختن بتهای دیگر پرداخت. هیچ پادشاهی به اندازه وی خداوند را خشمگین نساخته بود. ایلیا تنها نبی باقیمانده، اخاب را مورد توبیخ قرار داده و میگوید خشکسالی همچنان ادامه خواهد یافت اگر بتهای بعل از اسرائیل جمع نشوند، و کاهنان بت پرست را جهت اثبات خدایشان در کوه کرمل به مبارزه میطلبد. یهوه با روشن کردن آتش قربانی ایلیا حقانیت خود را به اثبات میرساند و مردم دوباره به پرستش یهوه روی آورده و ایلیا و مردم تمام انبیای بعل را گرفته و در کنار رود قیشون کشتند، سپس بعد از سه سال باران بارید و ایلیا به یزْرَعِیل رفت. پس از پیروزی یهوه بر کوه کرمل، ایزابل همسر اخاب، ایلیا را تهدید کرد که فردای آن روز وی را به قتل برساند.
ایلیا برای حفظ جانش به بئرشَبَع که در یهودا میباشد، رفته و زیر درخت اَرْدَج میخوابد که فرشته خداوند بر وی ظاهر شد و ایلیا پس از خوردن و آشامیدن به کوه حوریب که چهل روز فاصله بود رفته و داخل غاری شده و خداوند او را به بیابان دمشق هدایت کرده و او را جهت مسح حَزائیل به پادشاهی اَرام و مسح ییهُو به پادشاهی اسرائیل و مسح اَلِیشَع به نبی شدن، انتخاب کرد.
ایلیا در باره عاقبت و مرگ اخاب و ایزابل نبوت کرده و به آنها هشدار میدهد. تا مدت شش سال پس از آن که نبوت ایلیا در باره آنان به اجرا در میآید، در کتاب مقدس از ایلیا چیزی گفته نمیشود.
اخزیا که پس از مرگ پدرش اخاب به سلطنت رسیده بود، روزی از ایوان طبقه بالای قصر خود در سامره به پایین افتاد و بشدت مجروح گردید. اخزیا قاصدانی را نزد بَعْل زَبُوب، خدای عَقْرُون فرستاد تا در مورد بهبودیش سوال کنند. ایلیای نبی نبوت کرده و به وی گفت، به علت آنکه به جای مشورت با خداوند به پیش خدایان دیگر فرستادی، از بستر بیماری بر نخواهی خاست و خواهی مرد. پس همانطور که ایلیا گفته بود، اخزیا مُرد.
ایلیا نامهای به یهورام پادشاه اسرائیل فرستاد و پس از آنکه اعمال بد وی را به او یادآوری کرد، مرگ او را با مرضی سخت و ناعلاج نبوت کرده و یهورام به مرضی ناعلاج درگذشت.
ایلیای نبی زمانیکه با الیشع به آنطرف رود اردن رسیدند، ناگهان عرابهای آتشین که اسبان آتشین آن را میکشیدند، ظاهر شده و آن دو را از هم جدا کرد و ایلیا در گردباد به آسمان بالا رفت و الیشع دیگر او را ندید و دو برابر روح ایلیا بر الیشع قرار گرفت.
منبع:ایمانداران