نهم. پیتر هافمن، مورخ کانادایی، در کتابش تحت عنوان “محافظ شخصی هیتلر” (نسخه انگلیسی/ صفحه ۲۶۴) چنین نوشت:”هیتلر بر این باور بود مبارزه کسانی که می کوشند بر سایرین سلطه جویی کنند، بر اساس نظریه تکامل است. اگر از مبارزه دست بکشند، گندیده شده و نابود می شوند”. هافمن در ادامه می نویسد:” حتی خود هیتلر که معتقد به “بقاء قوی تر” بود، در آپریل ۱۹۴۵ مغلوب شد”.
آرتور کیت که یک تکامل باور است، در کتابش “تکامل و اخلاقیات” (نسخه انگلیسی/ صفحه ۲۸) چنین خاطرنشان کرد:” ریشه کنی یهودیان توسط هیتلر در واقع بر اساس اعتقاد او به تکامل بود. هیتلر معتقد بود که فقط یک نژاد و یک ملت باید بر جهان حکومت کند”.
نگرش کلی تکامل باوران آن است کسانی که از قابلیت و توانایی بیش از دیگران برخوردارند، به نژاد برتر تعلق دارند. در حالی که کتاب مقدس تعلیم می دهد که همه انسان ها از یک والدین (آدم و حوا) به وجود آمده اند و هیچکس بر دیگری برتری ندارد، زیرا انسان شبیه خدا آفریده شده است.
داروین در کتابش “تبار انسان و انتخاب طبیعی” (۱۸۷۱) اعتقادش را نشان داد که انسان در اثر تکامل انسان شکل گرفته است. او معتقد بود که بشر از طریق تکامل میمون به وجود آمده و سپس به نژادهای مختلف تقسیم شده است. بعضی از نژادها پیشرفت تکاملی بهتر نسبت به سایر نژادها داشته اند. او برتری نژادی را به انتخاب طبیعی مرتبط می سازد.
داروین نژاد سفید پوستش را نشانه ای از پیشرفت تکاملی در مقایسه با سایر نژادها (به خصوص نژاد آفریقایی) تکامل یافته تر قلمداد می کند.
دهم. اگر به دنبال اجداد حیوانات دوران کامبرین باشیم، آخرین جایی که باید بررسی کنیم، در عمق دریاهاست. این در حالی است که سنگ های بستر دریا جدید هستند. پس حیوانات کامبرین چگونه پدیدار شدند؟ نشانه گذشته تکاملی آن ها چیست؟
داروین فکر می کرد که موضوع ظهور ناگهانی حیوانات در دوران زمین شناسی کامبرین توهمی بیش نیست. او خودش را متقاعد کرده بود که حلقه های گمشده وجود دارند، اما خارج از دسترس اکتشافات علمی می باشند. تصور او این بود که حلقه های گمشده سرانجام روزی در عمق لایه های زیرین اقیانوس پیدا می شوند.
وقتی کمپانی های نفتی شروع به حفاری در دریا کردند، مته هایی را به عمق دریا می فرستادند. در درون مته ها یک استوانه قرار داشت که سنگ های رسوبی را جدا می کرد. در میان سنگ های رسوبی، فسیل ها وجود داشتند. اما هیچکدام از فسیل ها به دوران ماقبل کامبرین تعلق نداشت. به عبارت دیگر، فسیل های مورد نظر داروین و طرفداران نظریه تکامل یافت نشد!
یازدهم. اگر کتاب منشاء گونه ها را بخوانید، در می یابید که داروین سردرگم و درمانده شده!
جمله مورد علاقه داروین آن بود:”طبیعت هیچ جهش ناگهانی نمی کند”. در واقع داروین از این هم پا فراتر می گذارد و می گوید:”اگر شواهدی از جهش و ظهور ناگهانی یافتید، این به معنای آفرینش است.”
او در این نقطه به بن بست می رسد و می گوید:”اگر فسیل های مورد نظر پیدا نشوند، دلیلی است بر علیه نظریه من”. با گذشت ۱۵۰ سال جزئیات زیادی به دست آمده، اما مشکل اصلی نظریه تکامل هم چنان لاینحل باقی مانده.
ریچارد داوکینز اعتراف کرد:”بدون تدریجی بودن، ما به معجزه بازگشته ایم”
Without gradualness, we are back to miracle.
دوازدهم. در مورد ظهور ناگهانی حیوانات در دوران کامبرین نمی توان از احتمال، شانس، تصادف و انجام جهش ژنتیکی بدون طراحی و هدایت سخن گفت. تصور کنید یک نفر چشم بند بر روی چشمانش بگذارد و در کل کهکشان ها و عالم هستی به دنبال اتم مشخص بگردد! یا فرض کنید پیدا کردن سوزن بسیار ریز در یک جنگل عظیم است. این در حالی است که وقت کافی هم برای پیدا کردنش نداریم. دلیل علمی و قاتع کننده ای وجود ندارد که تغییرات در اثر شانس و تصادف پدید آمده اند.
سیزدهم. ظهور ناگهانی در دوران کامبرین، الگوی ساده تا پیچیدگی نظریه تکامل را به چالش کشید! در نظریه داروین، تفاوت های کوچک به تفاوت های بزرگ منجر می شود. اما شواهد کامبرین نشان می دهد که ظهور از پیچیدگی شروع شد. از همان ابتدا همان حیوانات را داریم که در طول زمان حیوانات شبیه به آن به وجود آمدند!
این کاملا منطقی است. در تاریخ صنعت و تکنولوژی همین الگوی را داریم. ما همواره از اهداف بزرگ به سمت جزئیات می رویم. و فقط یک طراحی هوشمند می تواند هدف نهایی را مجسم کند. و بدین ترتیب تمام اجزاء مورد نیاز را فراهم می کند، تا آن هدف نهایی تحقق یابد. به عبارت دیگر ذهنیت هوشمند در منشاء ساختار بدن حیوانات نقش داشته است.
چهاردهم. ترانزیستورها، مقاومت ها و خازن ها هر کدام از مواد کاملا نظم یافته ای تشکیل شده اند. این اجزا بعد از مونتاژ شدن، مدار الکترونیکی را به وجود می آورند. مدارها برای ساختن کامپیوتر مورد استفاده قرار می گیرند. بنابراین شبکه ای از کامپیوترها پدید می آید. پس در هر سطحی، نظم خاصی وجود دارد که توسط متخصص، مهندس یا شخص هوشمند ساخته شده تا تمام سیستم را راه اندازی کند. در زیست شناسی همین وضعیت در زیست شناسی هم صادق است. مثلا در سیستم ژن ها، برای پروتئین ها کدگذاری می شود.
سپس طوری در کنار یکدیگر نظم و ترتیب می یابند که انواع خاصی از سلول را بسازند. سلول ها نیز طوری ساماندهی می یابند که بافت ها و اندام ها ساخته شوند. آن ها نیز در کنار یکدیگر، ساختار بدن را تشکیل می دهند. این همان رویدادی است که در دوران کامبرین رخ داد.
پانزدهم. همان طور که داروین مدعی شده تکامل خیلی آهسته پیش می رود، همراه با آزمون های خطا و اشتباه در طول مسیر. می توان انتظار داشت که در طول میلیون ها سال رسوب تشکیل شده باشد که مانند بتون است و می توان آزمون های اشتباه را از داخل آن درآورد! همان حلقه های میانی که منجر به شکل گیری حیوانات دوران کامبرین شدند. اما غیاب آن حلقه ها و فسیل های مورد نظر داروین، اسرارآمیز است!
اما از دیدگاه طراحی هوشمند، می دانیم که تمام عوامل هوشمندانه کنار یکدیگر قرار گرفتند. یک طرح اولیه وجود داشته است. اگر در یک لحظه مشخص از زمان طرحی را به انجام برسانید، دیگر نیازی به مراحل خطا و آزمون تکامل آن هم در طول میلیون ها سال نیست. این دقیقا همان اتفاقی است که در دوران کامبرین رخ داد.
شانزدهم. اگر گونه های بی شماری، باهم و به طور هم زمان شروع به زندگی کرده باشند (این رویداد در دوران کامبرین رخ داد)، پس این حقیقت ضربه کاری به نظریه تکامل وارد کرده است. شواهد و مدارک دوران کامبرین، داروین را گیج و سردرگم کرد. امروزه زمین شناسان و علم ژنتیک اسرار دوران کامبرین و منشاء حیات را آشکار می سازند.
اگر حیوانات در دوران کوتاه در تاریخ کره زمین ظاهر شدند، پس شکی باقی نمی ماند تکامل واقعی نیست. وقتی این فرم ها ظاهر می شوند، آن ها یک یا دو نمونه ضعیف و رو به نابودی نبودند، بلکه یک گروه کاملا منظم و متعدد بودند با ساختار بدنی متفاوت. به عبارت دیگر، علاوه بر ماده و انرژی، اطلاعات هم وجود دارد. در این جاست که طراح هوشمند مطرح می شود. وقتی حیوانی ساخته می شود، نوع فرایند به شواهد نیاز دارد. فرایندی که همه چیز را محقق می کند. این فرایند پیش نگری دارد. آن می تواند پیچیدگی را مجسم کند.
موضوع “طراح هوشمند” نه فقط راز دیرینه علمی را حل می کند، بلکه به پرسش دیگر هم پاسخ می دهد: منشاء پیچیده حیات حاصل فرایند هدایت نشده نیست، بلکه طراحی و برنامه ریزی شده است
هفدهم. ما نباید پیش داوری کنیم که چه باید باشد و چه نباشد. یا این توضیح را دوست ندارم… در عوض وقتی در طبیعت به معمایی برخورد می کنیم، به جای طرح فرضیه و نظریه، در جستجوی حل معما باشیم و ببینیم شواهد و کشفیات در بطن طبیعت چه می گویند. باید اجازه دهیم تا شواهد و کشفیات سخن بگویند. مشکل نظریه تکامل این است که قبل از آن که شواهد سخن بگویند، تئوری و فرضیه ارائه می دهد. مهم ترین دلیلی که تکامل خط زده ، طراح هوشمند است.
نظریه تکامل این تعلیم غلط را ارائه می دهد که اگر می خواهید توضیح علمی دهید، باید خود را به فرضیه ها و داده های علمی محدود کنید. مثلا نمی توانید هوش را به عنوان دلیل علمی ارائه دهید. اما جالب است که پیروان نظریه تکامل برای تجزیه و تحلیل مسائل، به هوش خود اتکاء و اعتماد می کنند!
این بخشی از منطق ما است که توسط هوش به تشخیص و بررسی موضوع می پردازیم. مثلا به کتیبه های باستانی و خط هیروگلیف توجه کنید. هیچکس ادعا نمی کند که این خط ها حاصل طوفان شن یا سیل است. همگان معتقدند که این خط ها توسط بشر نوشته شده است. همین منطق ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که مجسمه های باستانی در اثر باد و طوفان ساخته نشده اند، بلکه حاصل طراحی و تلاش بشر است. بنابراین دلایل منطقی سبب پدید آمدن عالم هستی و سیاره زمین شده است و نه شانس و تصادف!
انسان ها به خوبی می توانند هوش را تشخیص دهند و می دانند که طراحی حاصل اندیشه و تجربه است. به عبارت دیگر، اطلاعات در طراحی وجود دارند. مثلا ستاره شناسان ادعا کرده اند اگر سیگنال هایی را از فضا دریافت کنند، این به آن معنا است که وجود حیات هوشمند را در فراسوی زمین تایید می کند. برخی گمانه زنی کرده اند که شاید تمدن هوشمند با ارسال سیگنال سعی در مخابره پیام به ساکنان زمین دارند. چنین سیگنال پیچیده ای که حاوی کدهای زیادی است نمی تواند به علت تصادف، ارسال و مخابره شود.
مثال دیگر: یک شرکت تولید نرم افزار هرگز شانس و تصادف و فرسایش را استخدام نمی کند، بلکه از متخصصین و مهندس های طراح دعوت به همکاری می نماید. در واقع عامل هوشمند می تواند سیستم های غنی از اطلاعات را تولید کند. منشاء هر سیستم طبیعت، هوش است (مقصود خداوند است)، اگرچه ما در آن دوران نبوده ایم و شکل گیری آن را مشاهده نکرده ایم.
هیجدهم. اگر اظهار نظر داروین درست بود، بی تردید در همان روزگار “آگاسیز” دانشمندی که بیش از تمام دانشمندان هم عصرش، در مورد فسیل ها تحقیق و بررسی کرده بود، این نکته را تایید می کرد. در نتیجه، امروزه به جای هزاران پیوند گمشده، فقط در جستجوی چند مورد بودیم! دیرین شناسان تاکنون به شواهدی متضاد با فسیل های دوران کامبرین (نخستین دوران زمین شناسی) دست نیافته اند.
در همان زمان آگاسیز در کتابش تحت عنوان “تکامل و انواع ماندگار” صفحه ۱۰ (نسخه انگلیسی) از داروین پرسید:”بقایای فسیل های گمشده کجاست؟” و در ادامه نوشت:”فقط فسیل های دوران کامبرین هستند که از ظهور ناگهانی حیوانات آن هم بدون نیاکان، گزارش می دهند. فسیل هایی که نسل های بعد از آن ها هم تا امروز به همان صورت باقی مانده اند. به جای نظریه پردازی، به گزارش و شهادت همان فسیل ها گوش کنید که شاهدان عینی و بازیگران صحنه بوده اند.”
کریستف شونبِرن، اسقف اعظم کلیسای کاتولیک وین چنین اظهار نظر کرد: “هر تئوریای که شواهد بیشمار طرح و نظم در موجودات زنده اطراف مان را انکار کند و یا به دیده اغماض به آن بنگرد باید آن را “ایدئولوژی” نامید، نه علم”.
نوزدهم: وقتی برخی از موزه ها واژه “تکامل” را به کار می برند، سه مورد مشاهده می شود:
یک. موزه حیوانات بدون هیچ گونه شواهد متعلق به دوران باستان. این موزه فقط ادعا می کند که حیوانات محصول “تکامل” است.
دو. مراحل نظریه تکامل توسط هنرمندان بازسازی شده است، به امید آن که در آینده با کشف فسیل های مربوط به دوران تکامل، نظریه تحقق واقعی به خود بگیرد.
سه. موزه محدود به ریزتکامل است. مثلا تفاوت رنگ حشرات نسل قبل و نسل فعلی. مشابه این نکته را در بچه گربه ها و توله سگ ها می بینیم که رنگ پوست اکثرشان با مادرشان متفاوت است.
بیستم. داروین معتقد بود ساختمان سلول بسیار ساده است. در اواسط قرن بیستم، دانشمندان ساختار بسیار پیچیده سلول را کشف کردند. اگر یکی از قطعات درونی سلول معیوب شود یا کار نکند، سلول می میرد. حتی نگاه گذرا به دنیای پیچیده و فعالیت های زیادی که در درون هر سلول بدن انجام می شود، این پرسش را مطرح می سازد که آیا می توان باور کرد که بدون طراحی و برنامه ریزی و صرفا توسط شانس و تصادف هر سلول ساخته شده است؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ