قحطی سخت منطقه را فرا گرفته بود. یعقوب و پسرانش در عذاب بودند. آنان نمی توانستند نقشه کلی خدا را ببینند که می خواست از این طریق، آنان را به مصر بفرستد تا به یوسف ملحق شوند.
یوسف حاکم مصر و مسئول فروش غله بود. برادرانش وارد مصر شده و نزد او رفته در برابرش به خاک افتادند. یوسف فورا آنان را شناخت، ولی وانمود کرد که آن ها را نمی شناسد. یوسف برادرانش را امتحان کرد تا مطمئن شود با بنیامین (برادر کوچک تر و تنی یوسف) ظالمانه رفتار کرده اند. بنابراین برادر کوچک تر را احضار کرد. برادران بنیامین را به مصر بردند.
یوسف به ناظرش دستور داد که جام نقره ای را در کیسه بنیامین بگذارد. برادران بعد از خرید غله روانه سرزمین کنعان شدند. هنوز از شهر دور نشده بودند که ناظر به دستور یوسف خود را به آنان رسانید و موضوع سرقت جام نقره ای را مطرح کرد. جام نقره ای یوسف، نشانه اقتدار او بود. عقیده خرافی بر آن بود که این جام قدرت مافوق طبیعی دارد، لذا دزدیدن آن جرم بزرگی محسوب می شد. ناظر به برادران گفت:”فقط همان کسی که جام را دزدیده، برده من می شود.”
ناظر جستجوی خود را از برادر بزرگ تر شروع کرد تا این که به برادر کوچک تر رسید. جام در کیسه بنیامین یافت شد. برادران دوباره به شهر بازگشتند و به خانه یوسف رسیدند و به خاک افتادند.
یوسف از آن ها پرسید:”چرا این کار را کردید؟ آیا نمی دانستید مردی چون من به کمک فال می تواند بفهمد چه کسی جامش را دزدیده است؟” (پیدایش فصل ۴۴ آیه ۱۵)
آیا یوسف در مصر واقعا به فالگیری مشغول بود؟
از آن جا که یوسف با صحنه سازی برادرانش را آزمایش می کرد تا توبه کنند، ادعای او نیز مبنی بر فال گیری با جام نقره ای صرفا ترفندی بیش نبود. او نقش یک حاکم بت پرست را ایفاء می کرد. یوسف مرد خدا بود و هرگز به فال گیری روی نمی آورد. او عطایی الهی داشت و می توانست خواب ها را تعبیر کند (پیدایش فصل ۴۰ آیات ۱۲- ۱۹، فصل ۴۱ آیات ۲۵- ۳۶). پیشگویی او درباره قحطی در منطقه تحقق یافت. او به فرعون گفته بود:”من خودم قادر نیستم خواب ها را تعبیر کنم، اما خداوند معنی خواب را خواهد گفت” (پیدایش فصل ۴۱ آیه ۱۵).
در کتاب پیدایش عبارت “خداوند با یوسف بود” حداقل سه بار تکرار می شود (پیدایش فصل ۳۹ آیات ۲- ۳ و ۲۱).
سرانجام برادران توبه کردند و با همکاری یوسف، یعقوب همراه با پسرانش به مصر مهاجرت کرد.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ