اگر انسان ها به خدا را به عنوان خالق ایمان دارند، پس باید احکام و قوانین او را اجرا کنند، زیرا خدا قانونگذار است. قوانین الهی بازتاب شخصیت خداوند است و دستورات او برای خیریت و نیکویی ماست. ملاک رفتار و گفتار انسان بایستی بر قوانین الهی استوار باشد.
این دروغ را باور نکنید:”فرقی نمی کند به چه اعتقاد دارید”. اعتقاد من، انتخاب من است. اعتقاد من تعیین کننده رفتار من است. اعتقاد غلط در من مشکلات روحی و ناخوشی به وجود می آورد. بنابراین، تنها کلید سلامتی روانی و تعادل روحی من این است که زندگی خود را بر شالوده حقیقت خدا بنا نمایم.
خدا عطا کننده حیات است، بنابراین او برای ما زندگی هدفمندی را در نظر گرفته است. اگر خدا، انسان را دوست نداشت، بشر را هرگز به شباهت خود نمی آفرید (پیدایش فصل ۱ آیات ۲۶- ۲۷). آنچه مسلم است خدا روح است و جسم مادی ندارد. او ازلی و ابدی، نامحدود وعاری از گناه است. شباهت انسان به خدا از جنبه های عواطف و اندیشه است. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و از ما برتر است. انسان خصوصیات خدا را نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری منعکس می سازد. انسان مانند خدا، آزادی اراده دارد. خدا این آزادی را بخشیده تا از او پیروی کنیم یا راه دیگری را برگزینیم. از این رو، انسان ها می توانند بسیار فراتر از هر حیوانی با هوشمندی عمل کنند. هم چنین بر خلاف حیوانات، انسان قادر است مطابق اراده آزاد خویش عمل کند و تابع غریزه نیست. انسان آنقدر ارزشمند است که خدا در مسیح به شباهت انسان درآمد.
خدا، انسان را شبیه خود آفرید تا بتواند با او ارتباط برقرار سازد. اگر به شباهت خدا ساخته نشده بودیم، از توانایی و قابلیت برای برقراری ارتباط بی بهره بودیم. خدا می خواهد دوست صمیمی ما شود، ما را برکت دهد، و در زندگی مان معجزاتش نمایان شود. به این دلایل ما را شبیه خودش ساخت.
کسانی که خدا را رد می کنند، شانس و تصادف را به عنوان عامل پیدایی عالم هستی برمی گزینند. و بدین ترتیب قوانین دیگری جایگزین قوانین خدا می شود. هر شخص بر اساس تشخیص خودش آنچه را درست و منطقی به نظر می آید، انجام می دهد (داوران فصل ۲۱ آیه ۲۵).
وقتی مردم خودخواهانه در پی ارضاء تمایلات شخصی خود باشند، نتایج وحشتناکی به بار می آید. آنچه را که متعهد به انجامش می شوند، سرنوشت خودشان، دیگران و جوامع انسانی را تعیین می کند.
هنگامی که قوانین الهی را کنار می گذاشته می شود، فروپاشی آغاز می گردد: نژادپرستی، همجنس گرایی خودخواسته، سقط جنین، روابط نامشروع، پورنوگرافی و نظایر آن گسترش می یابند. تاریخ و کتاب مقدس تایید می کنند که چنین اعمالی در میان بت پرستان رایج و متداول بوده است.
پیتر هافمن، مورخ کانادایی، در کتابش تحت عنوان “محافظ شخصی هیتلر ” (نسخه انگلیسی/ صفحه ۲۶۴) چنین نوشت:”هیتلر بر این باور بود مبارزه کسانی که می کوشند بر سایرین سلطه جویی کنند، بر اساس نظریه تکامل است. اگر از مبارزه دست بکشند، گندیده شده و نابود می شوند”. هافمن در ادامه می نویسد:” حتی خود هیتلر که معتقد به “بقاء قوی تر” بود، در آپریل ۱۹۴۵ مغلوب شد”.
آرتور کیت که یک تکامل باور است، در کتابش “تکامل و اخلاقیات” (نسخه انگلیسی/ صفحه ۲۸) چنین خاطرنشان کرد:” ریشه کنی یهودیان توسط هیتلر در واقع بر اساس اعتقاد او به تکامل بود. هیتلر معتقد بود که فقط یک نژاد و یک ملت باید بر جهان حکومت کند”.
نگرش کلی تکامل باوران آن است کسانی که از قابلیت و توانایی بیش از دیگران برخوردارند، به نژاد برتر تعلق دارند. در حالی که کتاب مقدس تعلیم می دهد که همه انسان ها از یک والدین (آدم و حوا) به وجود آمده اند و هیچکس بر دیگری برتری ندارد، زیرا انسان شبیه خدا آفریده شده است.
Peter Hoffman, Hitler’s Personal Security (Oxford, UK: Pergamon Press, 1979), p. 264.
Sir Arthur Keith, Evolution and Ethics (New York: Putman, 1947), p. 28
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ