سقوط اورشلیم
(دوم تواریخ 13:36-21؛ ارمیا 3:52-11)
1نبوکدنصر پادشاه بابل با تمامی لشکر خود در روز دهم ماه دهم سال نهم سلطنت صدقیا، به اورشلیم حمله و آن را محاصره کرد و گرداگرد آن سنگر ساخت. 2شهر تا سال یازدهم صدقیای پادشاه در محاصره بود. 3در روز نهم ماه چهارم آن سال، در شهر قحطی چنان سخت شد که مردم چیزی برای خوردن نداشتند. 4دیوارهای شهر را سوراخ کردند و با وجودی که سربازان بابلی شهر را محاصره کرده بودند، پادشاه یهودا با تمام سربازانش در شب گریختند. ایشان از راه باغ سلطنتی، از مسیری که دو دیوار را به هم وصل میکرد، به سوی دشت اردن گریختند. 5امّا ارتش بابل، پادشاه را دنبال نمود و او را در نزدیکی دشت اریحا دستگیر کرد و سپاهیانش پراکنده شدند.6صدقیا را نزد پادشاه بابل، به شهر ربله بردند و او را در آنجا محاکمه کردند. 7آنها پسران صدقیا را در جلوی چشمان صدقیا کشتند و چشمان او را از کاسه در آوردند و او را به زنجیر کشیده، به بابل بردند.
ویرانی معبد بزرگ
(ارمیا 12:52-33)
8در روز هفتم ماه پنجم از سال نوزدهم سلطنت نبوکدنصر پادشاه، نبوزرادان، مشاور و فرمانده نظامی ارتش پادشاه وارد اورشلیم شد. 9او معبد بزرگ را سوزاند و کاخ پادشاه و همهٔ خانههای بزرگ اورشلیم را نیز سوزاند. 10و سربازان او دیوارهای شهر را ویران کردند. 11نَبوزرادان، فرمانده ارتش، بقیّهٔ مردمی را که در شهر بودند و کسانیکه به پادشاه بابل پناهنده شده بودند، با خود به تبعید برد. 12امّا او فقیرترین مردمی را که زمینی نداشتند، برای کارکردن در تاکستانها و کشتزارها باقی گذاشت.
13بابلیها ستونهای برنزی، پایهها و حوض برنزی را که در معبد بزرگ بودند، تکهتکه کردند و با خود به بابل بردند. 14آنها همچنین بیلها، خاکاندازها، قربانگاهها، وسایل مربوط به چراغهای معبد بزرگ، کاسههایی که برای جمعآوری خون قربانیها استفاده میشد، کاسههایی که برای سوزاندن بُخور استفاده میشد و همهٔ وسایل برنزی را که در معبد بزرگ استفاده میشد، با خود بردند. 15هرآنچه را که از طلا و نقره ساخته شده بود بردند، به علاوهٔ کاسههای کوچک و آتشدانهای کوچکی که برای حمل زغال گداخته استفاده میکردند. 16وسایل برنزی که سلیمان پادشاه برای معبد بزرگ ساخته بود، دو ستون، میزهای چرخدار و حوض بزرگ بسیار سنگین بودند که قابل وزن کردن نبودند. 17دو ستون همانند یکدیگر بودند و هرکدام تقریباً هشت متر و سرستونهای آن یک متر و نیم بودند. دور تا دور سر ستونها انارهای برنزی بود که به وسیلهٔ زنجیرهای بافته شده به یکدیگر وصل بودند.
قوم یهود به بابل برده میشوند
(ارمیا 24:52-27)
18نبوزرادان فرماندهٔ نظامی، کاهن اعظم سرایا و کاهن دوم صَفَنیا و سه نفر از محافظین معبد بزرگ را نیز دستگیر کرد. 19از افرادی که هنوز در شهر باقی مانده بودند، او فرماندهٔ نظامی را با پنج نفر از مشاورین پادشاه و معاون فرماندهٔ نظامی که مسئول بایگانی ارتش بود و شصت نفر از افراد مهم شهر را دستگیر کرد. 20نبوزرادان ایشان را به شهر ربله، نزد پادشاه بابل برد. 21در سرزمین حمات پادشاه دستور داد، ایشان را بزنند و سپس بکشند.
به اینگونه مردم یهودا را از سرزمین خود به تبعید بردند.
جَدَلیا، فرماندار یهودا
(ارمیا 7:40-9؛ 1:41-3)
22پادشاه بابل، جدلیا پسر اخیقام، نوهٔ شافان را بر مردمی که باقی گذاشته بود و در سرزمین یهودا باقی مانده بودند، به عنوان فرماندار گماشت. 23وقتیکه افسران و سربازانی که تسلیم نشده بودند این خبر را شنیدند، نزد جدلیا در مصفه آمدند. ایشان عبارت بودند از: اسماعیل پسر نتنیا، یوحانان پسر قاریح، سرایا پسر تنحومتِ نطوفاتی و یازنیا پسر معکاتی. 24جدلیا برای ایشان سوگند یاد کرد و گفت: «از مأموران بابلی نترسید در همین سرزمین ساکن شوید و از پادشاه بابل اطاعت کنید و برای شما نیکو خواهد بود.»
25امّا در ماه هفتم آن سال، اسماعیل پسر نتنیا نوهٔ الیشمع که عضو خاندان سلطنتی بود، با ده نفر از همراهان خود به مصفه رفت و به جدلیا حمله کرد و او را با یهودیانی که با او بودند، به قتل رساند. 26آنگاه همهٔ مردم از فقیر تا غنی و افسران ارتش، از ترس برخاستند و به مصر مهاجرت کردند.
آزادی یهویاکین
(ارمیا 31:52-34)
27در سال سی و هفتم تبعید یهویاکین پادشاه یهودا، در روز بیست و هفتم ماه دوازدهم، اویل مَرُدَک پادشاه بابل شد. او یهویاکین را از زندان آزاد نمود. 28با مهربانی با او رفتار کرد و به او مقامی بالاتر از همهٔ کسانیکه در دربارش بودند داد. 29پس یهویاکین لباس زندان را از تن بیرون کرد و در باقی روزهای زندگیش بر سر سفرهٔ پادشاه غذا میخورد 30و هزینهٔ زندگی روزانهٔ او توسط پادشاه تا زمانی که زنده بود، پرداخت میشد.