داوود، پادشاه اسرائیل و یهودا
(دوم سموئیل 1:5-10)
1آنگاه همهٔ قوم اسرائیل در حبرون نزد داوود گرد هم آمدند و گفتند: «ما گوشت و استخوان تو هستیم، 2حتّی هنگامیکه شائول پادشاه ما بود، تو سپاه ما را در جنگها رهبری کردی و خداوند خدای تو به تو فرمود: تو شبان قوم من، اسرائیل خواهی بود و پیشوای آنها خواهی شد.» 3پس تمام رهبران قوم اسرائیل نزد پادشاه در حبرون رفتند و داوود در پیشگاه خداوند در حبرون با ایشان پیمان بست و ایشان داوود را طبق کلام خداوند به سموئیل به پادشاهی اسرائیل مسح کردند.
4داوود و همهٔ قوم اسرائیل به اورشلیم حمله کردند که در آن زمان آن را یبوس مینامیدند و ساکنان اوّلیه آن، یبوسیان هنوز در آنجا ساکن بودند. 5یبوسیان به داوود گفتند، او هرگز وارد شهر نخواهد شد، امّا داوود قلعهٔ صهیون را تسخیر کرد، سپس آنجا را شهر داوود نامیدند. 6داوود گفت: «هرکس اولین یبوسی را بکشد، فرمانده ارتش خواهد شد.» یوآب، که مادرش صرویه بود، حمله را آغاز کرد و فرمانده شد.7چون داوود در قلعه زندگی میکرد، پس آنجا را شهر داوود نامیدند. 8از قسمت شرقی تپّه که زمینهای گود را پر کرده بودند او آغاز به بازسازی شهر کرد و یوآب بقیّهٔ شهر را بازسازی نمود. 9داوود روز به روز نیرومندتر شد؛ زیرا خداوند قادر متعال با او بود.
سربازان مشهور داوود
(دوم سموئیل 8:23-39)
10این است نامهای رهبران مردان توانای داوود، که با همهٔ مردم اسرائیل طبق کلام خداوند از پادشاهی داوود پشتیبانی کردند.
11این است آمار مردان توانای داوود: یشبعام حَکمونی فرماندهٔ آن سه افسر مشهور، او نیزهٔ خود را علیه سیصد نفر بلند کرد و همه را کشت. 12شخص دوم میان آن سه افسر العازار، پسر دودو از خاندان اخوح بود. 13هنگامیکه فلسطینیها در فَسدَمیم برای جنگ جمع شده بودند، او با داوود بود. در آنجا کشتزار جو بود و مردان از دست فلسطینیها گریختند. 14امّا او و افرادش در کشتزار جو ایستادگی کردند و از آن دفاع نمودند. و فلسطینیها را کشتند و خداوند با پیروزی بزرگی ایشان را رهانید.
15هنگامیکه ارتش فلسطین در دشت رفائیم اردو زده بود، سه نفر از سی نفر فرمانده نزد داوود به غار عدُلام رفتند. 16در آن زمان داوود در پناهگاه بود و پادگان فلسطینیها در بیتلحم بود. 17داوود با حسرت گفت: «ای کاش کسی از چاهی که در نزدیکی دروازهٔ بیتلحم است به من آبی برای نوشیدن میداد.» 18آنگاه آن سه دلاور از پادگان فلسطینیها گذشتند و از چاهی که نزدیک بیتلحم بود آب کشیدند و آن را نزد داوود آوردند. امّا داوود آن را ننوشید، او آن را برای خداوند ریخت. 19و گفت: «من هرگز نمیتوانم این را بنوشم، این مانند نوشیدن خون این مردان است که جان خود را به خطر انداختند!» پس او نپذیرفت که آن را بنوشد. کارهای شجاعانه این سه سرباز شجاع چنین بود.
20ابیشای، برادر یوآب فرمانده آن سی نفر بود. او با سیصد مرد جنگید و با نیزه خود آنها را کشت و همردیف آن سه نفر مشهور بود. 21او از همهٔ سی نفر مشهورتر بود و رهبر ایشان شد. امّا شهرت او به پای آن سه نفر نمیرسید.
22بنایاهو، پسر یهویاداع، اهل قبصیئیل، سرباز معروفی بود. او کارهای شجاعانه فراوانی کرد. از جمله کشتن دو جنگجوی بزرگ موآبی، او یکبار در یک روز برفی به گودالی وارد شد و شیری را کشت. 23او همچنین یک مصری را کشت، مرد بزرگی که قدش دو متر و نیم بود و نیزهای به اندازهٔ چوب نساجان در دست داشت. بنایا با چوبدستی به او حمله کرد و نیزهاش را از دستش گرفت و مصری را با آن کشت.24این بود شجاعتهای بنایاهو، او یکی از سی نفر بود. 25او در میان سی نفر بارز بود امّا مانند آن سه نفر مشهور نبود. داوود او را به رهبری محافظین خود گمارد.
26مردان شجاع ارتش عبارتند از: عسائیل، برادر یوآب؛ الحانان، پسر دودی بیتلحمی؛ 27شمهٔ حرودی، خالَص فلونی؛ 28عیرا، پسر عقیش تقوعی؛
ابیعزر عناتوتی؛ 29سبکای حوشاتی؛ عیلای اخوخی؛ 30مهرای نطوفاتی؛
حالب، پسر بعنه نطوفاتی؛ 31اتای، پسر ریبای از جبعه بنیامین؛ بنایاهوی فرعاتونی؛32حورای از وادیهای جاعش؛ ابیئیل عرباتی؛ 33عزموت برحومی؛ الیحبای شعلبونی؛34پسران هاشم جزونی؛ یوناتان، پسر شاجای هراری؛ 35اخیام، پسر ساکار حراری؛ الیفال، پسر اور؛ 36حافر مکیراتی؛ اخیای فلونی؛ 37حصرون کرملی؛ نعرای، پسر ازبای؛ 38یوئیل، برادر ناتان؛ مبحار، پسر هجری؛ 39صالق عمونی؛ نحرای بئیروتی سلاحدار یوآب، پسر صرویه؛ 40عیرای یتری؛ جارَب یتری؛ 41اوریای حِتّی؛ زاباد، پسر احلای؛ 42عَدینا، پسر شیزای رئوبینی سرکرده رئوبینیان و سی نفر همراهان او؛43حانان، پسر معکه؛ یهوشافاط متنی؛ 44عزیای عشتروتی؛ شاماع و یعوئیل، پسران حونام عروعیری؛ 45یدیعئیل، پسر شِمری و برادرش، یوخای تیصی؛ 46الیئیل، از محواتی؛ یریبای و یوشوبا، پسران الناعم؛ یتمه موآبی؛ 47الیئیل، عوبید و یعسیئیل مصوباتی.