چرا خداوند به قوم اسرائیل دستور داد تا ساکنان کنعان را قتل عام کنند؟

image_pdfimage_print
چرا خداوند به قوم اسرائیل دستور داد تا ساکنان کنعان را قتل عام کنند؟
چرا خداوند به قوم اسرائیل دستور داد تا ساکنان کنعان را قتل عام کنند؟

مخالفان کتاب مقدس این سئوال را مطرح می کنند که چرا خدا که سرشار از رحمت و محبت است، به قوم اسرائیل دستور داد، تا ساکنان کنعان (سرزمینی که امروزه فلسطین و اسرائیل نامیده می شوند) را قتل عام کنند؟

اگر مخالفان با دقت کتاب مقدس را خوانده باشند، ابتدا درمی یابند که نسل اول قوم اسرائیل که شاهد عینی معجزات بزرگ خداوند در مصر و صحرای سینا بود، به علت گله و شکایت و کم ایمانی، اجازه نیافتند تا وارد سرزمین موعود شوند. از آن نسل فقط دو مرد وفادار به خدا یعنی یوشع و کالیب با خانواده شان به همراه نسل دوم وارد سرزمین کنعان شدند.

حتی خود موسی نیز به علت نااطاعتی از ورود به کنعان منع شد. خداوند بارها و بارها در دوران عهد عتیق، قوم اسرائیل را به علت نااطاعتی و بت پرستی تنبیه کرد و حتی آن ها را به تبعید فرستاد. بنابراین، خدا تبعیض قائل نشد. در تبعید بود که قوم اسرائیل هرگز به بت پرستی روی نیاورد، بلکه به شریعت خداوند وفادار ماند.

اشاره های کتاب مقدس و کشفیات باستان شناسی بیانگر آن است که کنعان سرزمین بت پرست ها بود. آن ها نه فقط بسیار بی رحم بودند، بلکه به هنگام پرستش بت های شان، با حیوانات رابطه جنسی برقرار می کردند، زنان جوان، دختران، کودکان و حتی نوزادان را برای خدایان شان قربانی می کردند و در مقابل بت های خود به زنا و همجنس بازی می پرداختند. در نتیجه، خداوند کراهت داشت تا قوم برگزیده او در کنار این اقوام زندگی کنند. خداوند بارها به قوم اسرائیل هشدار داد که با این مردمان شرور ارتباط برقرار نکنند.

نکته جالب این است که کنعانیان درباره معجزات خدای اسرائیل در مصر و صحرای سینا کاملا اطلاع داشتند (یوشع فصل ۲ آیات ۹- ۱۱).

خداوند، در طی سال های سرگردانی و توقف یهودیان در صحرای سینا، به کنعانیان فرصت داد تا به خود بیایند و توبه کنند. اما آن ها اعتنایی نکردند و به راه و روش گناه آلود خود ادامه دادند. در دوران یوشع، بر خلاف دستور خدا، قوم اسرائیل ساکنان شرور و بت پرست کنعان را کاملا نابود نکرد، بلکه حتی در مواردی با آن ها سازش نمود و نتیجه این اشتباه یهودیان را در کتاب داوران می بینیم. تاثیر منفی که بت پرست ها بر نسل های بعدی قوم اسرائیل گذاشتند، در عهد عتیق و تاریخ باستان به ثبت رسیده است.

هنگامی که خدا به علت بت پرستی، یهودیان را ترک می کرد، قوم اسرائیل ضعیف می شد و تحت سلطه کنعانیان و دیگر اقوام بت پرست قرار می گرفت. آن قوم ها همواره از دشمنان قسم خورده اسرائیل بودند. به عبارت دیگر، دشمنی آن قوم ها و هم چنین انتقال فرهنگ بت پرستی و منحط اخلاقی شان، بارها و بارها قوم اسرائیل را به ضعف و انحراف کشاندند.

باید از مخالفان کتاب مقدس پرسید که آیا خودشان حاضر هستند با همسایگان خلافکار و افراد بزهکار در یک محله و کوچه زندگی کنند؟ آیا اجازه می دهند که فرزندشان با فرزندان چنین خانواده هایی دوست و هم بازی شود؟

قوم اسرائیل از سرزمین بت پرست مصر رهسپار سرزمین بت پرست دیگری شد. خدا به آن ها هشدار داد تا از تمام مظاهر و اعمال بت پرستی سرزمین کنعان دوری کنند. خداوند نمی خواست تحت تاثیر فرهنگ بت پرستی کنعان واقع شوند. جامعه و ادیان رایج در کنعان در بند تمایلات نفسانی، به ویژه بی بند و باری جنسی، مستی و میگساری بود. بر قوم اسرائیل بود که خود را پاک نگاه دارد و تنها وقف خدا باشد. خدا از قومش خواست جذب فرهنگ و محیط پیرامون خود نشوند.

در لاویان فصل هجدهم، خداوند چند عمل شنیع و شریرانه از زندگی ساکنان کنعان را ذکر می کند: ازدواج با محارم، همبستر شدن با متاهل ها، سوزاندن اطفال، همجنس گرایی و نزدیکی با حیوانات. جامعه امروز بعضی از این اعمال را جدی نمی گیرد و حتی می کوشد تا مجاز جلوه دهد. اما چنین اعمالی از دید خدا گناه است. اگر این گونه اعمال از دیدگاه مخالفان مجاز و قابل قبولند، بنابراین قضاوت شان با معیارهای خدا مطابقت ندارد.

خدا ازدواج با محارم را به دلایل فیزیکی، اجتماعی و اخلاقی منع کرد. فرزندانی که ثمره این نوع وصلت ها هستند، ممکن است از نظر جسمانی آسیب پذیر باشند. اگر خدا این قوانین دقیق را وضع نمی کردف بی بند و باری جنسی رواج بیشتری می یافت. اول در بین اعضای خانواده و بعد در کل افراد جامعه. روابط نامشروع جنسی همواره به طلاق و نابودی نظام خانواده منجر می شود.

خداوند در لاویان فصل ۱۸ قوم اسرائیل را از انحرافات جنسی که در سرزمین کنعان متداول بود، منع می کند و می فرماید:”با این کارها خود را نجس نسازید، چون این اعمالی است که بت پرست ها انجام می دهند و به خاطر این کارهاست که می خواهم آنان را از سرزمینی که شما داخل آن می شوید، بیرون کنم. تمامی آن سرزمین با این اعمال، نجس شده است. به همین دلیل است که می خواهم مردمانی را که در آن جا ساکن هستند، مجازات کنم و آنان را از آن جا بیرون اندازم” (لاویان فصل ۱۸ آیات ۲۴- ۲۵).

خداوند در ادامه می فرماید:”هر کس مرتکب یکی از این اعمال قبیح گردد، از میان قوم طرد خواهد شد. پس قوانین مرا اطاعت کنید و هیچیک از این عادات زشت را انجام ندهید. خود را با این قبیل اعمال قبیح نجس نکنید، زیرا من خداوند، خدای شما هستم” ( آیات ۲۹- ۳۰).

ملحدها که خود را اخلاق گرا می نامند، اما قوانین اخلاقی شان با احکام الهی متفاوت است: همجنس گرایی و روابط جنسی قبل از ازدواج را نه فقط تقبیح نمی کنند، بلکه تشویق هم می کنند! بنابراین از دیدگاه آنان ساکنان کنعان “معصوم و بی گناه” بودند!

از یک سو ملحدها مدعی اند که نباید اعمال و رفتار انسان به سطح یک حیوان تنزل نماید، اما از سوی دیگر به خود اجازه می دهند تا مانند حیوانات با افراد مختلف روابط جنسی برقرار کنند. نکته عجیب تر آن که همجنس گرایی در میان حیوانات به ندرت مشاهده می شود، اما ملحدها با همجنس گرایی و اشاعه آن در جوامع انسانی مخالفت نمی ورزند.
ملحدها خدا را متهم می کنند که چرا اجازه داد اطفال کنعانی کشته شوند، در حالی که خودشان سقط جنین را مجاز می دانند! واقعیت آن است که جنین هم یک انسان محسوب می شود و نباید قوانین دیگری برای آن وضع کنیم. داوکینز در کتاب توهم خدا (صفحه ۲۹۷- نسخه انگلیسی) نوشته است:”سطح هوشیاری جنین مانند نوزاد قورباغه است.” بسیاری از ملحدها بر این نگرش اصرار می ورزند که جنین و نوزادهایی که در رحم هستند، انسان تلقی نمی شوند. سام هریس (ملحد آمریکایی) می گوید:”جنین ها کم و بیش شبیه خرگوش ها هستند (کتاب “پایان ایمان” صفحه ۱۷۷، نسخه انگلیسی).

اگر در جنگ، جنین ها و نوزادهایی که در رحم بودند، کشته شدند، نباید خدا را متهم کرد، چون مطابق نگرش ملحدها به دو دلیل “ظاهر” و “میزان هوشیاری” جنین ها مانند حیوانات می باشد!

اما کتاب مقدس تعلیم می دهد که هر انسان دارای روح است. روح را خدا برای زندگی کردن به انسان بخشیده است. تا وقتی خدا با “روح حیات” خودش، به این بدن زندگی نبخشد، بدن پوسته ای بی جان است. بنابراین جنین نیز دارای “روح حیات” می باشد و انسان تلقی می شود (پیدایش فصل ۲ آیه ۷). مطابق فرمایش مسیح، انسان موجود ابدی است:”این اشخاص به کیفر “ابدی” می رسند، ولی نیکوکاران به زندگی “جاوید” خواهند پیوست” (متی فصل ۲۵ آیه ۴۶).

قربانی کردن کودکان مدت ها پیش از حمله قوم اسرائیل به کنعان، در آن سرزمین مرسوم بود. خدا چنین کاری را اکیدا ممنوع کرد (لاویان فصل ۲۰ آیات ۱- ۳). خداوند، کودکان را فرزند خود می نامد:”پسران و دخترانی را که برای من زاییده بودی، برای خدایانت قربانی کردی! تو فرزندان مرا کشتی و برای بت ها قربانی کردی و سوزاندی” (حزقیال فصل ۱۶ آیات ۲۰- ۲۱).

گاهی خدا اجازه می دهد که کودک در محیط فاسد و آلوده به گناه بزرگ نشود تا به روح او آسیبی نرسد. به عنوان مثال، این موضوع را می توان از شرح حال یربعام پادشاه و فرزندنش “ابیا” که مریض شد، فهمید (اول پادشاهان فصل ۱۴). خدا با نبی صحبت کرد و به او فرمود که خانواده شریر یربعام دچار غضب الهی شده است و هم چنین “ابیا” فرزند پادشاه خواهد مرد تا بلایایی را که بر آن خانواده عارض خواهد شد، نبیند.

خداوند به همسر یربعام گفت:”تنها فرد خوبی که خداوند، خدای اسرائیل در تمام خانواده یربعام می بیند، همین بچه است” (اول پادشاهان فصل ۱۴ آیه ۱۳).

داود پادشاه، بعد از مرگ نوزادش گفت:”من پیش او خواهم رفت، ولی او نزد من باز نخواهد گشت” (دوم سموئیل فصل ۱۲ آیه ۲۳). داود رابطه بسیار صمیمانه ای با خدا داشت. او بدون آن که شک و تردیدی به خود راه دهد، می دانست پس از مرگ نزد خدا خواهد رفت. آنچه درباره فرزندش گفت، ناشی از ناآگاهی نبود. او اذعان کرد که پسرش را در بهشت می بیند. اشاره داود به این نکته است که نوزادان و کودکان پس از مرگ، به بهشت می روند.

وقتی فرزندان در کودکی فوت می کنند، غالبا چنین واقعه ای را مصیبت بزرگی قلمداد می کنیم. ولی واقعیت این طور نیست. خدا با پیشدانی خود صلاح می داند کودک از این دنیا برود و توسط فرشتگان به بهشت برده می شود تا در آن جا از او مراقبت گردد و آموزش ببیند. این نکته را کسانی که به طور موقت مرده اند و پس از مدت کوتاهی به زندگی زمینی بازگشته اند، تایید کرده اند. از دیدگاه مسیحیت، ما دلایل معتبری داریم که ثابت می کند که هیچ کودکی در جهنم نخواهد بود. ابراهیم به خداوند گفت:” آیا داور تمام جهان از روی عدل و انصاف داوری نخواهد کرد؟” (پیدایش فصل ۱۸ آیه ۲۵).

باید در نظر داشت که بسیاری از کودکان کنعانی حاصل زنای با محارم یا روابط جنسی قبل از ازدواج بودند. اگر زنده می ماندند، به اقلیت غیر یهودی تبدیل می شدند و مانند غریبه یا “ثمره زنا” با آن ها برخورد می شد. بی تردید یهودیان آنان را به عنوان کارگر و مستخدم به کار می گرفتند.

اما نکته مهم تر آن که یهودیان نمی توانستند در دراز مدت با نسل کنعانی ها زندگی مسالمت آمیز داشته باشند، زیرا کنعانی ها می دانستند که یهودیان با قتل عام والدین و نیاکان آنان، سرزمین اجدادی شان را به اشغال خود درآورده اند. بنابراین در صدد انتقام جویی برمی آمدند. این نکته را در کتاب داوران (وقایع آن بعد از دوران یوشع رخ داد) مشاهده می کنیم که بازماندگان کنعانی، ابتدا یهودیان را به بت پرستی کشاندند و سپس زیر سلطه خود درآوردند.

با این توصیف، در کتاب یونس می خوانیم که ملوانان بت پرست و هم چنین اهالی آشوری شهر نینوا توبه کردند و خداوند از نابودی آن ها صرف نظر کرد. در ضمن، راحاب و خانواده اش که از ساکنان کنعان بودند، به خدای اسرائیل ایمان آوردند و از مرگ حتمی نجات یافتند. نام راحاب در نسب نامه مسیح موجود است. هم چنین در عهد جدید از راحاب به عنوان قهرمان ایمان یاد شده است (عبرانیان فصل یازدهم).

نکته شگفت انگیز آن است اهالی شهر نینوا به پیام خداوند گوش فرا دادند و توبه کردند، اما در همان زمان اکثر یهودیان به بت پرستی روی آورده بودند و فقط عده معدودی به خداوند وفادار بودند!

قوم اسرائیل می بایست در سرزمین کنعان اسکان می یافت تا از آن منطقه خدای حقیقی را به دنیای باستان معرفی نماید، اما وجود اقوام سرکش و شرور که حاضر به پذیرش خدای اسرائیل نبودند و علی رغم پیروزی ها و معجزاتی که خدا برای یهودیان انجام داد، به مخالفت و ستیز می پرداختند، مانع بزرگی برای نقشه خداوند بودند.

شاید برخی از خوانندگان نبرد قوم اسرائیل با دشمنان را با جهاد در اسلام مقایسه کنند. جنگ در عهد عتیق محدود است و بیشترین موارد در کتاب یوشع ذکر شده. هنگامی که قوم اسرائیل به بت پرستی روی می آوردند، خداوند اجازه می داد تا توسط دشمنان تنبیه شده و زیر سلطه قرار بگیرند. اما در قرآن جهاد برای همه زمان ها و تمام دوران ها می باشد و محدودیت ندارد.

بنابراین آیات مربوط به جهاد محدود به قرون اول و دوم هجری نیست، بلکه جنبه دائمی و همیشگی دارد. جهاد در واقع دستوری است مطلق برای مسلمانان در تمام زمان ها. اما در عهد عتیق (قبل از مسیحیت)، محدود به همان دوران بود و مخاطب آن فقط قوم اسرائیل بود: نبرد با دشمنانی که از خدای حقیقی و معجزات او برای قوم اسرائیل آگاه بودند.

در عهد جدید، مسیح و شاگردانش در قرن اول میلادی برای توسعه مسیحیت به شمشیر و شورش مسلحانه متوسل نشدند. این نکته را در تعالیم مسیح و شاگردانش و هم چنین گزارش های مورخان یونانی، رومی و یهودی قرن اول میلادی مشاهده می کنیم. در مسیحیت احکام جهاد و قتل عام دشمنان وجود ندارد.

در قرون گذشته، کسانی که به نام مسیحیت اقدام به جنگ کرده اند، در واقع به تعالیم مسیح خیانت ورزیده اند، زیرا مسیح چنین مجوزی نداد. وقتی شخصی با توسل به اسلحه می خواهد پیام انجیل را بشارت دهد، در واقع به تعالیم مسیح و عهد جدید خیانت می کند.

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

About ASHNAIE

کسی‌که همهٔ این چیزها را تصدیق می‌كند، می‌گوید: «آری! من بزودی می‌آیم!» آمین! بیا ای عیسی، ای خداوند! فیض عیسی خداوند با همهٔ شما باد، آمین!

View all posts by ASHNAIE →

دیدگاهتان را بنویسید