محبّت
۱↵ اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخن گویم ولی محبّت نداشته باشم، فقط یک طبل میان تُهی و سنج پر سر و صدا هستم. ۲↵ اگر قادر به نبوّت و درک کلّیه اسرار الهی و تمام دانشها باشم و دارای ایمانی باشم که بتوانم کوهها را از جایشان به جای دیگر منتقل کنم، ولی محبّت نداشته باشم هیچ هستم! ۳اگر تمام دارایی خود را به فقرا بدهم و حتّی بدن خود را در راه خدا به سوختن دهم، امّا محبّت نداشته باشم، هیچ سودی عاید من نخواهد شد.
۴↵ محبّت بردبار و مهربان است. در محبّت حسادت و خودبینی و تکبّر نیست. ۵↵ محبّت رفتار ناشایسته ندارد، خودخواه نیست، خشمگین نمیشود و کینه به دل نمیگیرد. ۶↵ محبّت از ناراستی خوشحال نمیشود ولی از راستی شادمان میگردد. ۷↵ محبّت در همه حال صبر میکند و در هرحال خوشباور و امیدوار است و هر باری را تحمّل میکند.
۸نبوّت از بین خواهد رفت و سخن گفتن به زبانها خاتمه یافته و بیان معرفت از میان میرود، امّا محبّت هرگز از میان نخواهد رفت. ۹عطایایی مانند معرفت و نبوّت، جزئی و ناتمام است. ۱۰امّا با آمدن کمال هر آنچه جزئی و ناتمام است از بین میرود.
۱۱موقعی که بچّه بودم حرفهای بچّگانه میزدم و بچّگانه تفکّر و استدلال میکردم. حال که بزرگ شدهام از روشهای بچّگانه دست کشیدهام. ۱۲آنچه را اکنون میبینیم مثل تصویر تیره و تار آیینه است ولی در آن زمان همهچیز را روبهرو خواهم دید. آنچه را که اکنون میدانیم جزئی و ناکامل است، ولی در آن زمان معرفت ما کامل خواهد شد یعنی به اندازهٔ کمال معرفت خدا نسبت به من!
۱۳↵ خلاصه این سه چیز باقی میماند: ایمان و امید و محبّت، ولی بزرگترین اینها محبّت است.